Thursday, June 21, 2007

لشكر كشی به تركمن صحرا


1303-1302(1925-1924)
از كتاب درخدمت پنج سلطان: نوشته تيمسار سرلشكر بازنشته
حسن ارفع


ر... برادرم مؤظف گرديد شركت نفت ايران و انگليس را از نظر كمك به شيخ خزعل مورد سؤال قرار دهد، و او متوجه شد كه موقعيتهايی پيش آمده كه تسليحات و تفنگهايی بوسيله قايقهاﻯ شركت تحويل شيخ داده شد. بعد از انجام اقدامات و عمليات اوليه در شمال و جنوب شرقی خوزستان، سردارسپه شخصاً به جبهه آمد، ودستور يك حمله عمومی را صادر نمود. قبايل عرب در مقام زورآزمايی با نيروﻯ متشكله و سازمانديده حكومت برنيامدند، و تعدادﻯ از قبايل بعضاً در بسيارﻯ جهات از حكمرانی مستبدانه شيخ خزئل ناراضی بودند، بنابراين به دهكده هاﻯ خود بازگشتند و اردوهاﻯ خود را داير كردند و تسليم حكومت شدند.ر
شيخ خزعل به استناد مداركی كه با آقاﻯ پرسی كوكس امضاء كرده، اميدوار بود كمكهايی از انگلستان دريافت دارد ولی آنها مدعی شدند كه مدارك بدون فايده است و او چاره اﻯ ندارد جز اينكه تسليم شده، تقاضاﻯ بخشش نمايد. درتاريخ 17 دسامبر 1924 ( ديماه 1302) شيخ خزعل به تهران فرستاده شد، خانه اﻯ براﻯ او اجاره كردند، آزاد بود كه در حومه تهران هركجا كه ميل دارد برود ولی اجازه خروج دورتر از 20 مايل از تهران را ندارد، اموال او در خوزستان ضبط گرديد ولی بعد از جنگ جهانی دوم به وارث او واگذارشد.ر
بعد از نابودﻯ و ازبين رفتن كليه مسائل راجع به خوزستان و برقرارﻯ كنترل كامل حكومت درسراسر اين استان، تمام تشكيلات و كاركنان شركت نفت ايران و انگليس مورد بازديد رضاخان قرار گرفت.ر
سپس به عراق عزيمت و به زيارت اماكن مقدسه نجف اشرف كه آرامگاه امام علی خليفه چهارم، پسر عمو و داماد پيامبر اكرم (ص) درآنجا واقع است و كربلا كه آرامگاه امام حسين (ع) فرزند دوم حضرت علی (ع) است مشرف گرديد. با اين اقدام كليه شايعات دشمنان كه همه جا گسترده شده بود كه او لامذهب يا بهايﻯ است مرتفع و رخت بربست.ر
ازآنجا او با پيروزﻯ درخشان مراجعت نمود، و در دهكده مهرآباد چند مايلی تهران، كه وزرا، نمايندگان مجلس، افراد برجسته، اجتماعات عديده مردم از طبقات مختلف به استقبال رفته بودند روبرو گرديد. من وابسته نظامی بريتانيا، فرانسه، روسيه و تركيه بودم و كليه آنها را به سردار معرفی نمودم، كه با تمام آنها تعارفات را معمول داشت. پس ازآن مجلس اورا به سمت فرمانده كل قواﻯ نظامی معرفی نمود و بدين سان امتياز بخصوصی را كه شاه تعلق داشت به او تفويض و اعطا نمود.ر
برخلاف آنچه بعضی ها انتظار داشتند، پس ازاينكه رضاخان به مقام نخست وزيرﻯ نايل آمد، به هيچ وجه از توجه او به ارتش كاسته نشد، ودرجزئيات وظايف نظامی دخالت داشت. دو روزبعد ازورودش به تهران، به نظرش خطوركرد، افسرانﻯ كه درخارج تحصيلات نظامی ديده اند درواحدهاﻯ نظامی بيشتر می توانند مثمر ثمر واقع شوند، دستور انتقال من را از ستاد انتقال من را از ستاد به تيپ سواره نظام صادرنمود. درآنجا به فرماندهی اسكادران سوم سنگين اسلحه تيپ سواره نظام منصوب شدم. درپايان ماه مارچ 1925 (فروردين 1303) پس از سه سال حملات مداوم تركمنهاﻯ يوموت به دهكده هاﻯ غير تركمن كه كليه دراثر تحريكات و اغتشاشات و توطئه و دسيسه هاﻯ ايرمُكرَمُ و پسرش ( كه بعداً دستگير شد و بوسيله حكومت تيرباران گرديد) يك تهاجم بوسيله كليه يوموت ها و كوكلان ها در مرزهاﻯ ناحيه تركمن شروع شد.ر
گفته میشد كه اين تهاجم به تحريك شوروﻯ صورت گرفت و تمام تسليحات آنان ازطريق مرزها تهيه میگرديد.سردار مَعَززِ، خان بجنورد دستگير و با چند نفر از همراهانش به مشهد اعزام گرديدند، ايل او طغيان نمود و به تركمنهاﻯ گوكلان ملحق گرديد. تركيب اين نيروها يك قسمت از 5 قسمت لشكر مستقر درآن ناحيه را كه شامل گردان پياده نظام و اسكادران سواربود عقب راند و بجنورد را به محاصره گرفت و اين قسمت از ساير نقاط مملكت مجزا، و خط تلگراف بوسيله شورشيان قطع گرديد.ر
در جنوب يوموت هاﻯ متخاصم با دو هزار نفر افراد نيرومند از كوهها گذشتند و دهات اطراف بسطام را غارت و چپاول نمودند. بعضی از آنان به محلی دورتر به عباس آباد واقع در جاده شاهرود سبزوار يورش بردند. درهمين هنگام جعفر بيگ تركمن با قايقهاﻯ طويل خودبه دهكده هاﻯ خليج گرگان حمله ور و آنها را غارت كردند و اغلب آنها نزديك اشرف بودند. بعضی ازاين عناصر ارتجاعی احتمالاً تحت تلقينات و تحريكات دشمنهاﻯ خارجی قرار گرفتند كه از بوجود آمدن يك حكومت مركزﻯ مقتدر ناراضی بودن، و مطمئناً آنها پشتيبان اين قبايل شورشی بودند.ر
اما همكارﻯ و همگامی آنان بتواند آنان را موفق نمايد امكانپذير نبود و علت آن فاصله قبايل مختلف درايران بود. عدم تشابه و اختلاف و منافع و نتيجتاً رقابت سران ايلات، عدم ارتباط و نبودن انضباط درقبايل كوچك و طوايف، عدم علاقه مردان قبيله در عمليات متهورانه بطرز مستقيم درمواردﻯ كه چپاول و غارت و دزدﻯ و راهزنی درآن نبود و درحقيقت وجود ضد جنبش نظامی كه كليه از فرمانده كل قوا اطاعت می كردند، اگر جلوگيرﻯ آنان مقدور نبود، وقوع اغتشاش و شورش را معوق و بعده تأخير محول می نمود.ر
رضاخان از به چنگ آوردن ودرك بيشتر موقعيتها و مسائل پيچيده سياسی از قدرتی غير معمولی برخورداربود و قصد ونيت خودرا ازهرگونه حركتی تا آخرين لحظه مكتوم می داشت. او می دانست چه می خواهد، و هرگز به خودش اجازه نمی داد كه با توجه به ملاحظات فرعی و غير اصولی يا بی ميلی يا عدم تمايل ديگران براينكه نمی خواستند منافع گسترده قدرتهاﻯ خارجی صدمه ببيند، انديشه ها و افكار خود را خنثی و عقيم گذارد. او متقاعد شده برايش باور بود كه هر پيشرفت واقعی با دخالت خارجيان درايران غير ممكن است، و تصميم گرفت هرگونه نفوذ و قدرت خارجی را درايران ريشه كن و قلع و قمع كند. او می دانست ايالات اغلب و بكرات دست افزار خارجيان از نظر فشار بر حكومت مركزﻯ بوده اند، هرگاه حكومت در مقابل پيشنهادات خارجيان بی ميلی يا مقاومت ابزار می داشت، يك مشورت و رايزنی و اندكی تشويق از طرف قدرتهاﻯ سودجو و نفع طلب كافی بود كه يك قبيله را درطريق مزاحمت و اذيت حكومت قرار دهند.ر
تا هنگام ظهور رضاخان حكومت به هيچ وجه قادر به دفع و ازبين بردن اين وضع نبود و فقط با تسليم شدن در مقابل تقاضاهاﻯ آنان اندكی از ناراحتيها می كاست، بنابراين به اين دليل و موارد ديگر او تصميم گرفت اين رويه را كه اغلب بوسييله قدرتهاﻯ خارجی اعمال می گرديد موقوف كند و از ميان بردارد. روﻯ اين اصل نه تنها قبايل را خلع سلاح نمود، بلكه با ازميان برداشتن تدريجی سيستم قبيله اﻯ و كمك به بعضی سران، آنان را تحت كنترل كامل حكومت مركزﻯ درآورد.ر
آذربايجان بطوركلی خلاصی و رهايی يافت، و ايالت از مزاحمتهاﻯ عناصر فرصت طلب كه هر چند گاه به يكی بستگی داشتند نجات پيداكرد. بعد از شكست سميتقو كه هرباربه ايران مراجعت می كرد تعدادﻯ را غارت و می كشت، امير عشاير خلخالی دستگير و به دارآويخته شد، وبه همين نحو با بهادرالسلطان افشار رفتارگرديد.ر
شهسونها بوسيله نيروها مورد حمله قرار گرفتند و پس از شكست تسليم خود را اعلام كردند. خوزستان نيز تحت كنترل نظامی دولت درآمد و حال نوبت تركمنها بود.ر
دراواسط ماه می 1925 (خرداد 1303) تيپ پياده نظام گارد ضربتی پهلوﻯ ( متشكل از شكريازﻯ معروف) تحت فرماندهی سرهنگ پولادين مأمور گرديد بطرف بجنورد حركت نمايد، و بعد از سه هفته طی طريق به آن شهر رسيدند، شورشيان را به يك قريه غربی بنام بدرانلو راندند.ر
من به درجه سرگردﻯ ارتقاء رتبه يافته، و به فرماندهی گروهان اول تيپ خودم منصوب گرديدم. در سی و يكم ماه می (خرداد) با 210 نفر افسر و سرباز به طرف بجنورد حركت نمودم. از اينكه همسر و فرزندم دريك مملكت غريبه تنهازندگی كنند متأسف بودم، ولی بايد هرچه زودتر می رفتم. دربدو حركت فريفته كوههاﻯ زيباﻯ دوردست افق نيلگون گرديدم، آفتاب سوزان، درختان سپيدار سرسبز و خرم، دركنار دهكده ها، و سپس ستارگان درخشان درجلگه وسيع بدون حد و مرز جلوه بخصوصی داشت.ر
همسرم و سرهنگ فرماندهم تا دهكده اﻯ دورافتاده به نام تُنباكوئی مرا همراهی كردند. درآنجا من شب را سپرﻯ نمودم، فردا هنگام صبحگاه ستون به طرف جنگ و ماجرا به حركت درآمد، ما بطرف آسياﻯ مركزﻯ و زردپوستان و تنگ چشمان باقيمانده ازنسل جنگجويان چنگيزخان وتيمورلنگ راهی شديم. چندين قرن اين نژاد مرزهاﻯ ايران را تهديد می كردند و به دفعات به درون مملكت يورش بردند. به گفته تاريخ نويسان ايرانی، كشتند، سوختند، ويران كردند و اين مصيبتهارا ازخود بجاﻯ گذاشتند. و ما اكنون دراين مسير بوديم كه تحول و مرحله ديگرﻯ به تاريخ باستانی ايران از نظر كشمكشهاﻯ ايران و توران كه هزاران سال پيش فردوسی شاعر شهير ايرانی در شاهنامه ازآن ياد كرده بيافرينيم. ما سه روز درسمنان اتراق كرديم، شهرﻯ در حاشيه صحرا، ازآنجا به دامغان كه نظير شهر قبلی بود به راه افتاديم، شب هنگام درآهوان ( كه به معناﻯ غزال و آهو می باشد و پناگاه اين قبيل حيوانات است) مانديم.ر
دراينجا افسانه اﻯ گوياﻯ آن است كه روزﻯ غزالی بوسيله يك شكارچی زخمی گرديد، پريشان و ناتوان در پيشگاه حضرت رضا (ع) ملجاء گرفت، امام آن را شفا بخشيد و زندگی دوباره عطا فرمود، فرمانی صادر كه نبايد درهمسايگی و مجاورت بر حيوانی آزار رسد، ازآن روز تاكنون اجتماع براين نصيحت گردن نهادند و اين فرموده را گرامی داشتند.ر
شاهرود مركز ارتباطی مهمی بود، كه از آنجا جاده تهران بطرف مشهد ادامه می يافت و دو جاده ازآن خارج می شد، يكی بسوﻯ بجنورد و شوروﻯ و ديگرﻯ وديگرﻯ بطرف گرگان ( حليه جاده مناسبی از ميان خوش ييلاق به گنبد كاوس ساخته شده) كه 5روز درشاهرود اردو زديم. پس از خروج از دامغان ما در معرض تاخت و تاز و هجوم تركمن قرار گرفتيم كه من خيلی جدﻯ رعايت احتياط می كردم.ر
ما بسطام را كه دو ماه قبل صحنه بزرگترين و شديترين يورش و حمله تركمنها بود ودراين قرن سابقه نداشت پشت سرگذارديم، وپس از عبور از ججارم و شنخاس به دهكده كوچك تاردر دامنه آلاداغ، نه چندان دور از مقصدمان كه بجنورد بود رسيديم.ر
روز بعد ما می بايست از طول كوهها كه طبق اطلاعات بدست آمده بوسيله ايل دشمن شادلو اشغال شده بگذريم، من از هر نظر خود را درآمادگی قرارداده و افرادﻯ اعزام داشتيم كه بعضی تپه ها را درمسيرﻯ كه فردا بايد ازآن طريق بگذريم اشغال وتحت نظر بگيرند، دراين موقع فرمانی از بجنورد دريافت داشتم. به من دستور داده شده بود كه به ججارم و شنخاس مراجعت وگذرگاههاﻯ كوهستانﻯ را كه از شمال غربی به دشت اسفراين منتهی میشد تحت نظر داشته باشم واز دههكده هاﻯ اين جلگه در مقابل تهاجمات تركمن حفاظت نمايم.ر
من از اينكه به جلو بشتابم ودرجنگی كه درشرف انجام درنزديكی و مجاورت من بود معاف شده بودم، بنابراين مأمورين جستجوگر را بازخواندم و به ججارم بازگشتم.ر
درحوالی شهر با مردﻯ سالخورده كه چندين سوار مسلح همراه داشت برخورد نمودم، او خان ناردين، يك ناحيه كوهستانی كه شامل دوازده دهكده بود وبين تركمن و ججارم قرار داشتند به حساب می آمد. او با صد سوار از قبيله تركی تيمورﻯ خود آمده بود، كه خود رادر عمليات مقابل تركمنها دراختيار من قراردهد.ر
ناردين ها قبلاً جزء وابستگان سردار مُعزز، ولی اكنون به حكومت پيوسته بودند.ر
ما تصميم گرفتيم كه او محافظ گذرگاه ججارم – ناردين باشد، در حالی كه من قصد داشتم به شنخاس بروم كه تمام گذرگاههاﻯ كوهستانی شرقی را كه تركمنها ازاين طريق به جلگه و جاده تهران مشهد حمله می كردند محافظت نمايم. سه نفر پاسدار اعزام داشتم كه اين گذرگاهها را تحت نظر داشته باشند. بعد ازاينكه سه روز درشنخاس بودم، گزارشی از يكی از نگهبانان دريافت كه گروهی مهاجم در حدود 200 نفر از گذرگاه گذشته، وارد دشت شده و فاصله اﻯ ازآن را طی كرده اند.ر
من با افراد بلافاصله بطرف جنوب غربی، يورتمه و چهارنعل به حركت درآمديم. ولی وقتﻯ به محل شناسايی شده نگهبانان رسيديم، ستوان متصدﻯ امر گزارش داد كه تركمنها دو دهكده را چپاول و غارت نموده سی نفر به اسارت گرفته و ازطريق گذرگاه كوهستانی فرار اختيار كرده اند.ر
در ششم جولاﻯ (تيرماه) دستوررسيد مسير خود را بطرف بجنورد از طريق شهاربورچاك ادامه دهم، از دامنه آلاداغ بالا روم و سپس به دره سبز در بشكارداش فرودآيم، ودرآنجا نزديك درياچه پر از ماهيهاﻯ فراوان كپور كه ظاهراً شكار آن منع و بايد اجازه داده شود كه به حد رشد برسند اردو برپا نمايم. روز هشتم به بجنورد رسيدم، شهرﻯ بود زيبا در دشتی سرسبز و خرم كه در جنوب آن تپه هايی به نظر می رسيد.ر
سرهنگ محمد خان پولادين فرمانده پياده تيپ پهلوﻯ در ميدانهاﻯ تقفگاه نيروها بسر می برد. بعد از دوروز تيپ به دهكده بدرانلو واقع در تپه هاﻯ غربی بجنورد حمله نمود. نيروهاﻯ كرد شادلو كه اين دهكده را همان شب اشغال كرده بودند بسختی دفاع می كردند، نهايتاً فرار كردند و بسوﻯ دره سملكان بطرف غرب متوارﻯ شدند. من مأمور تعيقيب آنان شدم، بعد از سبقت گرفتن از تيپ پهلوﻯ وبدون توقف، از بدرانلو گذشته به اولين دهكده بنام كريك واقع در سملكو حمله كردم و كردها را مجبور كرديم كه آنجا را تخليه نمايند. دهكده را به تصرف درآورديم و پس ازاين دهكده كه اشغان نام داشت كردها را تا چندين مايل دورتر تا دهكده پيار تعقيب نموديم كه اين دهكده دربالاﻯ تپه و مسلط بر دره بود.ر
بعد از چند روز سرتيپ جان محمد خان فرمانده تيپ پنجم به سملكان آمد و در دره اشغالی دو وز توقف نمود. درآنجا تصميم اتخاذ گرديد كه اين دره در اشغال تيپ پهلوﻯ و من توأماً باشد تا اينكه نيروﻯ كمكی از تهران برسد. برخلاف انتظارات من كه تمام لشكركشی چند هفته بطول انجامد، بيش از پنج ماه در دره باقی مانديم. وقت من صرف تعليم اسكادران، گردش اطراف دره، نظارت بر ناحيه و خواندن كتابهايی كه در آنها راجع به تركمنها و ايالت خراسان نوشته شده بود، می گرديد.ر
يك بار تجربه اﻯ نامطبوع فرا گرفتم. من و مصدرم حسين آقا مشغول خوردن شام بوديم كه ناگهان صداﻯ شليك تفنگ به گوش رسيد و گلوله زوزه كشان از كنار سر من ردشد. من شمع را فوراً خاموش كردم و از كنار ميز برخاسته به درون تاريكی پناه گرفتيم، اما تير دوم شليك نشد. ما هرگز نفهميديم كه علت شليك اين تير به قصد كشتن من يا عامل تيراندازﻯ چه كسی بود.ر
درآن موقع راه آهن نبود، كمتر جاده اﻯ يافت می شد كه اتومبيل بخواهد يا بتواند ازآن عبور كند. تمام نيروها مجبور بودند از خوزستان فاصله بيشاز هزار مايل را پياده طی كنند.ر

0 Comments:

Post a Comment

<< Home