Friday, June 22, 2007


آزادی و دمکراسی در قاموس ورجاوندها

درگذشت دکتر پروز ورجاوند زمینه ساز اظهارنظرات و عکس العملهای متفاوتی گردید. پرویز ورجاوند عضو جبهه ملی ایران و از راست ترین نیروهای آن بود. وی سالهای چندی را در زندانهای شاه و جمهوری اسلامی سپری کرد. دکتر ورجاوند در برخی عرصه ها مخالف شیوه حکومتی شاه و رژیم جمهوری اسلامی بود . او از چهره های شاخص در عرصه سیاست در ایران بود. هرگونه ارزیابی و بررسی گذشته و عملکردهای وی با توجه با معیارها و راستاهای فکری افراد و گروه ها بسیار متفاوت هستند. برخی نیروهای متعلق به ملیتها درگذشت وی را "مرگ نفرت" نامیدند و برخی نیروها و سازمانهای سیاسی از وی قهرمان آزادی و دمکراسی ساختند. آقای اکبر گنجی از او بنام "آزاده ای ایراندوست که تمام زندگیش مبارزه در راه آزادی و عدالت و حفظ تمامیت ارضی ایران بود... سربلندی ایرانیان آرزویش بود." یاد کرد. هیئت سیاسی سازمان فداییان اکثریت طی اطلاعیه ای او را "از مبارزان قدیمی راه آزادی و دمکراسی" نامید. براستی آیا هرکس که مخالفتهایی با رژیم پهلوی و یا جمهوری اسلامی داشته و یا دارد آزادیخواه و طرفدار دمکراسی میگردد؟ صرفا به این خاطر که این دو رژیم مستبد بوده و هستند، مخالفت در برخی شیوه های حکومتی با آنها با توجه به شرایط مشخص جامعه ایران شرط کافی برای دمکرات و آزاده بودن نیستند. دکتر پرویز ورجاوند از باقیماندگان نسلی از روشنفکران بود که ستم ملی را در ایران تئوریزه نموده و تمام عمر خود را برای اجرای هرچه وسیعتر و گسترده تر آن تلاش کرد. دکتر ورجاوند از جمله کسانی بود که اسارت بیش از نیمی از ایرانیان را تئوریزه نمود و از هر امکان و از هر فرصتی برای پیشبرد آن تلاش نمود. از نمونه های آخر آن نامه ای بود که به آقای خاتمی در دوره ریاست جمهوری اش در رابطه با چگونگی پیشبرد سیاستهای آسیمیلاسیونی در آذربایجان نوشته بود. وی معتقد به استحاله و نابودی ملل دیگر به نفع ملت فارس در ایران بود. وی هیچگونه اعتقادی به برابری حقوق ملیتهای ساکن در ایران نداشت. او هیچگونه احترام و ارزشی به آداب ، رسوم، زبان و اعتقادات شهروندان غیرفارس قائل نبود. دکتر ورجاوند اعتقادی به حقوق شهروندی برابر همه افراد ساکن در ایران نداشت. برای امثال وی حقوق شهروندی یعنی حقوق شهروندی فارس و هرکس که فارس بودن و فارس شدن را بپذیرد حقوق شهروندی شامل حالش خواهد شد و هرکس که به حقوق اولیه ملت خود، طبق آنچه که در مصوبات سازمان ملل و حقوق بشرنیز آمده، معتقد باشد تجزیه طلب بوده و محکوم به نابودی خواهد بود. آن کس که جانبدار اسارت بیش از نیمی از جمعیت ایران است نمیتواند آزاده و دمکرات باشد، آن کس که فرهنگ کُش و زبان کُش است نمیتواند آزاده و دمکرات باشد. مگر آنکه آزاده و دمکرات در قاموس سازمانهایی همچون اکثریت معنی و مفهوم دیگری داشته باشد. کسی آزاده است که به آزادی دیگران اعتقاد داشته باشد. زمانی که بخواهد بخش بزرگی از جامعه را با سرمایه و قدرتی که متعلق به همه جامعه است، در قید و بند نگه دارد مطمئنا نمیتواند طرفدار آزادی ملت طرفدار خود نیز باشد. امثال آقای ورجاوند با سیاستهای ضد ملی که عداوت و دشمنی را جانشین صلح و دوستی بین ملل ساکن ایران میکند، حتی ملت فارس را نیز در قید وبند نگه می دارد. کسی طرفدار دمکراسی است که به حقوق اقلیت احترام بگذارد. غیرفارسها در ایران بیش از اقلیت هستند. توهین وتلاش برای نابودی فرهنگ و آداب و رسوم و زبان این بخش بزرگ از جامعه ایران نمیتواند در ابتدایی ترین تعاریف از دمکراسی قابل توجیه باشد. حال چگونه سازمان اکثریت و آقای گنجی ، دکتر ورجاوند را آزاده و دمکرات که در تمام طول عمر خود بر علیه استبداد رزمیده می نامند ؟ سازمان اکثریت از "عشق و علاقه او به ایران" سخن میگوید. اما آقای ورجاوند عاشق مالیخولیایی عظمت طلبانه افسانه ای آریایی در ایران بود نه عاشق مردم ایران. اوعاشق ایران افسانه ای من درآوردی بود. او عشق و علاقه ای به مردمان سرزمین کنونی ایران نداشت. برای او همه چیز بایستی در خدمت آن افسانه عظمت طلبانه آریایی باشد. دکتر ورجاوند کوچکترین ندای حق طلبی ملهای تحت ستم را ندای تجزیه طلبی قلمداد میکرد و بدین خاطر در نظرگاه شونیستها و برخی دیگر امثال آقای گنجی و سازمان اکثریت مظهر دفاع از تمامیت ارضی می گردد. زمانی که آقای داریوش همایون هیچ اظهارنظر مثبتی در مورد حق و حقوق ملیتهای غیرحاکم در ایران را برنمی تابد و زمانی که حتی شرط اولیه دمکراسی یعنی حق رأی این بخش از جامعه را فاقد ارزش میداند و زمانی که آنها را به کشت و کشتار محکوم می کند، جای هیچ سخنی نیست. آقای داریوش همایون مظهر همان رژیم شاهنشاهی پهلوی است همان رژیمی که سیستم شوونیستی عظمت طلبانه فارس و استحاله و نابودی ملیتهای دیگر در ایران را توسط همین ورجاوندها بنیاد نهاد و در طول حکومت خود همه را به خاک و خون کشید. اکنون که وی تهدید می کند توخالی نیست و اگر قدرت را بدست گیرد تهدید خود را عمل خواهد کرد. سازمان اکثریت در اطلاعیه مزبور میگوید: "دکتر ورجاوند با عشق و علاقه به ایران ... علیه آزادی ستیزان فعالانه شرکت داشت ... و پیوسته در کنار آزادیخواهان بود... چهره ای مبارز که تا آخرین لحظه عمر خود علیه استبداد رزمید." سازمان اکثریت بر چه اساسی آقای ورجاوند را مبارز راه دمکراسی و آزادی میشناسد. چگونه تئوریسین های اسارت را در کنار آزادیخواهان قرار میدهد؟ در اینجا صحبت شخص ورجاوند نیست، بلکه آن تفکری که او آن را نمایندگی می کرد. آیا رهبری سازمان اکثریت نمیداند که این نظرات ورجاوند با توجه به شرایط مشخص جامعه ایران کاملا بازدارنده و مانع پیشرفت و ترقی جامعه ایران در هشتاد سال اخیر بوده است؟ این را به گمان رهبری سازماند اکثریت بخوبی میداند. همانطور که آقای داریوش همایون به برخی توبه کنندگان چپ مدال توبه اعطا می کند، بایستی منتظر اعطا این مدال به سازمان اکثریت از جانب داریوش همایونها بود. متأسفانه بنظر میرسد تحول سازمان اکثریت به سوی راست ترین نیروهای اجتماعی در جامعه ایران است. تحول سازمان فداییان در اوایل انقلاب از یک سازمان بسته و روشنفکری به یک سازمان توده ای و یک نیروی اجتماعی مرهون حضور اودر کردستان و بخصوص در ترکمن صحرا بود. این سازمان اگر در گذشته اش نیز هیچ شناختی از مسئله ملی نداشته است اما در آن سالها با حضور در مناطق عقب نگه داشته شده، از نظر تجربی میبایستی تجربیاتی اندوخته باشد. آنها شاهد ستم ها و محرومیتهای ناشی از سیستم شونیستی حاکم بر ایران بودند. حال این سازمان چگونه معماران آن سیستم را مبارزان راه آزادی و دمکراسی می نامد جای بسی تفکر است. مگر آنکه بگویند سیستم شاه نیز عین دمکراسی و آزادی بود و مشخصا به صفوف آقای داریوش همایونها بپیوندند، که بنظر میرسد در آن مسیر طریق ره می کنند. آن اعلامیه ها و بیانیه هایی که نیز سازمان اکثریت هر از چندگاهی در رابطه با حقوق ملل تحت ستم در ایران و به طرفداری از فدرالیسم منتشر می کند،بنظر میرسد که تصادفی بیش نباشد و نمیتواند که در حال حاضر نظر رهبری سازمان اکثریت باشد. سازمانهایی همچون سازمان اکثریت نمیتوانند در عین حال خود را سراسری و طرفدار دمکراسی و آزادی بنامند و در عین حال پشتیبان و حامی مبلغان و مجریان سیاستهای شونیستی و سیاستهایی که تاکنون باعث عقب ماندگی و بقاء سیستم استبداد در ایران بوده اند، باشد. این دوگانگی نمیتواند ادامه یابد. یا در جبهه آزادی و دمکراسی و یا در جبهه استبداد و عقب ماندگی. مسلما مرگ دکتر ورجاوند "مرگ نفرت" نیز نخواهد بود. این سیاست و تئوری نفرت توسط افرادی همچون ورجاوندها آنچنان پایه ریزی شده و آنچنان در اعماق جامعه، بخصوص در میان ملت فارس و حتی در میان روشنفکران آن، رسوخ و نفوذ یافته که براحتی از بین نخواهد رفت . در طی دو سه دهه اخیر آگاهی های ملی در میان ملیتهای تحت ستم در ایران، علیرغم حضور همان سیاستهای شوونیستی، رشد و توسعه چشمگیری داشته است. روشنفکران ملیتهای تحت ستم براحتی پذیرای تئوریهای بزک کرده نیستند و برای احقاق حقوق ملیتهای خود تلاش گسترده ای می کنند. تمامی نیروهای فعال در عرصه سیاست ایران، بنا به واقعیتهای جامعه، به اجبار پذیرفته اند که مسئله ملی از معضلات اساسی جامعه ایران است و بدین خاطرخواه و یا ناخواه از محورهای اساسی بحثهای آنها گشته است. بایستی که از جانب همه نیروهایی که برای آینده ایران و ایرانیان می اندیشند راه حلی عادلانه و عاقلانه برای این مسئله یافت. بخصوص روشنفکران ملت فارس میتوانند نقش بسیار مهمی در پیشرفت این پروسه داشته باشند. هوار هوار براه انداختن و هرگونه خواسته ای را مساوی تجزیه طلبی خواندن و گرز حفظ تمامیت ارضی را بر سر مخالفین کوبیدن دیگر ره بجایی نمی برد. آن کسانی که خود را عاشقان سینه چاک حفظ تمامیت ارضی ایران می خوانند، با سیاستهای راسیستی و شوونیستی و با اعمال ستم برعلیه بخش بزرگی از مردم ایران درست برخلاف شعارشان عمل می کنند. واقعیت آن است که در دنیای امروز و با توجه به شرایط مشخص ایران که در هر گوشه اش کشورهایی با همان ملیتهای ساکن تحت ستم در ایران وجود دارند، مبلغان سیاستهای تحقیر و ستم و استبداد و عقب نگه داشتن، جامعه ایران را در راستای تجزیه سوق می دهند و بایستی که آنها را تجزیه طلب خواند. آنان هستند که با اعمال خود تمامیت ارضی ایران را بخطر می اندازند و نه آن کسانی را که خواستار ایرانی آزاد، آباد و دمکراتیک و برابر حقوق برای همه ملیتهای ساکن در آن هستند، نه آنانی را که میخواهند ایران متعلق به همه ایرانیان باشد و در آن بخشی ایرانی تر از دیگران نباشد. کسانی که با انکارو یا نادیده گرفتن ستم ملی در ایران و یا استحاله آنها در ملت حاکم، بظاهر در جبهه آزادی و دمکراسی بوده و برعلیه استبداد مبارزه می کنند، فریبکارانی بیش نیستند. آنها بازتولیدکنندگان استبداد در شکلی دیگر هستند. مبارزه برای دمکراسی و آزادی در جامعه چند ملیتی ایران با مبارزه برای رفع ستم ملی از ملیتهای تحت ستم پیوند خورده و تحقق هر کدام بدون دیگری امکان پذیر نخواهد بود.ر

آتیلا 21.06.2007
ایل گون

0 Comments:

Post a Comment

<< Home