Tuesday, June 26, 2007

امام جماعت شيلنگ آباد اهواز ترور شد


به گفته فرماندار اهواز اين روحانی عراقی مهاجر که امامت جماعت مسجد فاطمه زهرا کوی علوی (شيلنگ آباد)
اهواز را برعهده داشته، توسط دو نفر موتور سوار مورد سوء قصد قرار گرفته و به قتل رسيد.ر
تا کنون هيچ گروهی مسئوليت ترور اين روحانی را در محله عرب نشين شيلنگ آباد برعهده نگرفته است، اما غلامعلی حداد عادل، رييس مجلس شورای اسلامی «دشمنان اسلام» را عامل ترور آقای السميری خواند.ر
آقای حداد عادل در جلسه علنی مجلس شورای اسلامی گفت:«السيمری از روحانيون ولايت مدار و فعال بود که توانست عده‌ای را از دامان ضد انقلاب جدا کند و به آغوش نظام برگرداند و در نهايت به دست دشمنان اسلام در اهواز به شهادت رسيد».
ر

به آتش کشیده شدن یک پمپ بنزین در پی آغاز سهمیه بندی


به گزارش ایسنا، خبرگزاری دانشجویان ایران، در سایر جایگاه های سوختگیری در تهران نیز درگیری هایی روی داده است. گزارش ها همچنین حاکی از بروز درگیری های مشابه در گرگان، مازندران، آذربایجان غربی و شرقی است

Sunday, June 24, 2007

ایران احتیاج به انقلاب فکری دارد

ايران احتياج به انقلاب فكری دارد

يكی از پيآمدهای تحولات امروز جهان سر برآوردن خواستها و مطالبات اجتماعات اتنيكی - سياسی، سركوب شده ای است كه ساليان دراز در طي استقرار و استمرار حكومتهای تك بعدیِ خود كامه، حقوق ملی آنها به اشكال گوناگونی نفی و مورد تحقير قرارگرفته است. اين روند بدور از مقاومتهای ريز و درشت پيرامونی در مسيری قرار گرفته است كه می رود تا حقانيت خود را بعنوان يكی از مؤلفه های اساسی و مهم در عدالت اجتماعی و دمكراسی در جامعه به اثبات رسانده و تثبيت بكند تا از اين طريق در حوزه سياسی، به مشاركتهای سياسی خود شتابی تازه بخشد و طبيعی است كه در زايشِ اين فرآيند، افكار مخرب و سايشی متعلق به حكومتها و نيروهای همفكر و همگرای ضد ملی آن تلاش خواهند نمود كه با توسل به تئوريها و فرمولبنديهای خود ساخته و با دستكاری بر تركيب و بافت اتنيكی مناطق ملی و پس و پيش كردن نقشة جغرافيا بسود تك محصوليی ملی خودشان به نفی ديگر اجتماعات اتنيكی- سياسی دست یابند.ر

Friday, June 22, 2007


آزادی و دمکراسی در قاموس ورجاوندها

درگذشت دکتر پروز ورجاوند زمینه ساز اظهارنظرات و عکس العملهای متفاوتی گردید. پرویز ورجاوند عضو جبهه ملی ایران و از راست ترین نیروهای آن بود. وی سالهای چندی را در زندانهای شاه و جمهوری اسلامی سپری کرد. دکتر ورجاوند در برخی عرصه ها مخالف شیوه حکومتی شاه و رژیم جمهوری اسلامی بود . او از چهره های شاخص در عرصه سیاست در ایران بود. هرگونه ارزیابی و بررسی گذشته و عملکردهای وی با توجه با معیارها و راستاهای فکری افراد و گروه ها بسیار متفاوت هستند. برخی نیروهای متعلق به ملیتها درگذشت وی را "مرگ نفرت" نامیدند و برخی نیروها و سازمانهای سیاسی از وی قهرمان آزادی و دمکراسی ساختند. آقای اکبر گنجی از او بنام "آزاده ای ایراندوست که تمام زندگیش مبارزه در راه آزادی و عدالت و حفظ تمامیت ارضی ایران بود... سربلندی ایرانیان آرزویش بود." یاد کرد. هیئت سیاسی سازمان فداییان اکثریت طی اطلاعیه ای او را "از مبارزان قدیمی راه آزادی و دمکراسی" نامید. براستی آیا هرکس که مخالفتهایی با رژیم پهلوی و یا جمهوری اسلامی داشته و یا دارد آزادیخواه و طرفدار دمکراسی میگردد؟ صرفا به این خاطر که این دو رژیم مستبد بوده و هستند، مخالفت در برخی شیوه های حکومتی با آنها با توجه به شرایط مشخص جامعه ایران شرط کافی برای دمکرات و آزاده بودن نیستند. دکتر پرویز ورجاوند از باقیماندگان نسلی از روشنفکران بود که ستم ملی را در ایران تئوریزه نموده و تمام عمر خود را برای اجرای هرچه وسیعتر و گسترده تر آن تلاش کرد. دکتر ورجاوند از جمله کسانی بود که اسارت بیش از نیمی از ایرانیان را تئوریزه نمود و از هر امکان و از هر فرصتی برای پیشبرد آن تلاش نمود. از نمونه های آخر آن نامه ای بود که به آقای خاتمی در دوره ریاست جمهوری اش در رابطه با چگونگی پیشبرد سیاستهای آسیمیلاسیونی در آذربایجان نوشته بود. وی معتقد به استحاله و نابودی ملل دیگر به نفع ملت فارس در ایران بود. وی هیچگونه اعتقادی به برابری حقوق ملیتهای ساکن در ایران نداشت. او هیچگونه احترام و ارزشی به آداب ، رسوم، زبان و اعتقادات شهروندان غیرفارس قائل نبود. دکتر ورجاوند اعتقادی به حقوق شهروندی برابر همه افراد ساکن در ایران نداشت. برای امثال وی حقوق شهروندی یعنی حقوق شهروندی فارس و هرکس که فارس بودن و فارس شدن را بپذیرد حقوق شهروندی شامل حالش خواهد شد و هرکس که به حقوق اولیه ملت خود، طبق آنچه که در مصوبات سازمان ملل و حقوق بشرنیز آمده، معتقد باشد تجزیه طلب بوده و محکوم به نابودی خواهد بود. آن کس که جانبدار اسارت بیش از نیمی از جمعیت ایران است نمیتواند آزاده و دمکرات باشد، آن کس که فرهنگ کُش و زبان کُش است نمیتواند آزاده و دمکرات باشد. مگر آنکه آزاده و دمکرات در قاموس سازمانهایی همچون اکثریت معنی و مفهوم دیگری داشته باشد. کسی آزاده است که به آزادی دیگران اعتقاد داشته باشد. زمانی که بخواهد بخش بزرگی از جامعه را با سرمایه و قدرتی که متعلق به همه جامعه است، در قید و بند نگه دارد مطمئنا نمیتواند طرفدار آزادی ملت طرفدار خود نیز باشد. امثال آقای ورجاوند با سیاستهای ضد ملی که عداوت و دشمنی را جانشین صلح و دوستی بین ملل ساکن ایران میکند، حتی ملت فارس را نیز در قید وبند نگه می دارد. کسی طرفدار دمکراسی است که به حقوق اقلیت احترام بگذارد. غیرفارسها در ایران بیش از اقلیت هستند. توهین وتلاش برای نابودی فرهنگ و آداب و رسوم و زبان این بخش بزرگ از جامعه ایران نمیتواند در ابتدایی ترین تعاریف از دمکراسی قابل توجیه باشد. حال چگونه سازمان اکثریت و آقای گنجی ، دکتر ورجاوند را آزاده و دمکرات که در تمام طول عمر خود بر علیه استبداد رزمیده می نامند ؟ سازمان اکثریت از "عشق و علاقه او به ایران" سخن میگوید. اما آقای ورجاوند عاشق مالیخولیایی عظمت طلبانه افسانه ای آریایی در ایران بود نه عاشق مردم ایران. اوعاشق ایران افسانه ای من درآوردی بود. او عشق و علاقه ای به مردمان سرزمین کنونی ایران نداشت. برای او همه چیز بایستی در خدمت آن افسانه عظمت طلبانه آریایی باشد. دکتر ورجاوند کوچکترین ندای حق طلبی ملهای تحت ستم را ندای تجزیه طلبی قلمداد میکرد و بدین خاطر در نظرگاه شونیستها و برخی دیگر امثال آقای گنجی و سازمان اکثریت مظهر دفاع از تمامیت ارضی می گردد. زمانی که آقای داریوش همایون هیچ اظهارنظر مثبتی در مورد حق و حقوق ملیتهای غیرحاکم در ایران را برنمی تابد و زمانی که حتی شرط اولیه دمکراسی یعنی حق رأی این بخش از جامعه را فاقد ارزش میداند و زمانی که آنها را به کشت و کشتار محکوم می کند، جای هیچ سخنی نیست. آقای داریوش همایون مظهر همان رژیم شاهنشاهی پهلوی است همان رژیمی که سیستم شوونیستی عظمت طلبانه فارس و استحاله و نابودی ملیتهای دیگر در ایران را توسط همین ورجاوندها بنیاد نهاد و در طول حکومت خود همه را به خاک و خون کشید. اکنون که وی تهدید می کند توخالی نیست و اگر قدرت را بدست گیرد تهدید خود را عمل خواهد کرد. سازمان اکثریت در اطلاعیه مزبور میگوید: "دکتر ورجاوند با عشق و علاقه به ایران ... علیه آزادی ستیزان فعالانه شرکت داشت ... و پیوسته در کنار آزادیخواهان بود... چهره ای مبارز که تا آخرین لحظه عمر خود علیه استبداد رزمید." سازمان اکثریت بر چه اساسی آقای ورجاوند را مبارز راه دمکراسی و آزادی میشناسد. چگونه تئوریسین های اسارت را در کنار آزادیخواهان قرار میدهد؟ در اینجا صحبت شخص ورجاوند نیست، بلکه آن تفکری که او آن را نمایندگی می کرد. آیا رهبری سازمان اکثریت نمیداند که این نظرات ورجاوند با توجه به شرایط مشخص جامعه ایران کاملا بازدارنده و مانع پیشرفت و ترقی جامعه ایران در هشتاد سال اخیر بوده است؟ این را به گمان رهبری سازماند اکثریت بخوبی میداند. همانطور که آقای داریوش همایون به برخی توبه کنندگان چپ مدال توبه اعطا می کند، بایستی منتظر اعطا این مدال به سازمان اکثریت از جانب داریوش همایونها بود. متأسفانه بنظر میرسد تحول سازمان اکثریت به سوی راست ترین نیروهای اجتماعی در جامعه ایران است. تحول سازمان فداییان در اوایل انقلاب از یک سازمان بسته و روشنفکری به یک سازمان توده ای و یک نیروی اجتماعی مرهون حضور اودر کردستان و بخصوص در ترکمن صحرا بود. این سازمان اگر در گذشته اش نیز هیچ شناختی از مسئله ملی نداشته است اما در آن سالها با حضور در مناطق عقب نگه داشته شده، از نظر تجربی میبایستی تجربیاتی اندوخته باشد. آنها شاهد ستم ها و محرومیتهای ناشی از سیستم شونیستی حاکم بر ایران بودند. حال این سازمان چگونه معماران آن سیستم را مبارزان راه آزادی و دمکراسی می نامد جای بسی تفکر است. مگر آنکه بگویند سیستم شاه نیز عین دمکراسی و آزادی بود و مشخصا به صفوف آقای داریوش همایونها بپیوندند، که بنظر میرسد در آن مسیر طریق ره می کنند. آن اعلامیه ها و بیانیه هایی که نیز سازمان اکثریت هر از چندگاهی در رابطه با حقوق ملل تحت ستم در ایران و به طرفداری از فدرالیسم منتشر می کند،بنظر میرسد که تصادفی بیش نباشد و نمیتواند که در حال حاضر نظر رهبری سازمان اکثریت باشد. سازمانهایی همچون سازمان اکثریت نمیتوانند در عین حال خود را سراسری و طرفدار دمکراسی و آزادی بنامند و در عین حال پشتیبان و حامی مبلغان و مجریان سیاستهای شونیستی و سیاستهایی که تاکنون باعث عقب ماندگی و بقاء سیستم استبداد در ایران بوده اند، باشد. این دوگانگی نمیتواند ادامه یابد. یا در جبهه آزادی و دمکراسی و یا در جبهه استبداد و عقب ماندگی. مسلما مرگ دکتر ورجاوند "مرگ نفرت" نیز نخواهد بود. این سیاست و تئوری نفرت توسط افرادی همچون ورجاوندها آنچنان پایه ریزی شده و آنچنان در اعماق جامعه، بخصوص در میان ملت فارس و حتی در میان روشنفکران آن، رسوخ و نفوذ یافته که براحتی از بین نخواهد رفت . در طی دو سه دهه اخیر آگاهی های ملی در میان ملیتهای تحت ستم در ایران، علیرغم حضور همان سیاستهای شوونیستی، رشد و توسعه چشمگیری داشته است. روشنفکران ملیتهای تحت ستم براحتی پذیرای تئوریهای بزک کرده نیستند و برای احقاق حقوق ملیتهای خود تلاش گسترده ای می کنند. تمامی نیروهای فعال در عرصه سیاست ایران، بنا به واقعیتهای جامعه، به اجبار پذیرفته اند که مسئله ملی از معضلات اساسی جامعه ایران است و بدین خاطرخواه و یا ناخواه از محورهای اساسی بحثهای آنها گشته است. بایستی که از جانب همه نیروهایی که برای آینده ایران و ایرانیان می اندیشند راه حلی عادلانه و عاقلانه برای این مسئله یافت. بخصوص روشنفکران ملت فارس میتوانند نقش بسیار مهمی در پیشرفت این پروسه داشته باشند. هوار هوار براه انداختن و هرگونه خواسته ای را مساوی تجزیه طلبی خواندن و گرز حفظ تمامیت ارضی را بر سر مخالفین کوبیدن دیگر ره بجایی نمی برد. آن کسانی که خود را عاشقان سینه چاک حفظ تمامیت ارضی ایران می خوانند، با سیاستهای راسیستی و شوونیستی و با اعمال ستم برعلیه بخش بزرگی از مردم ایران درست برخلاف شعارشان عمل می کنند. واقعیت آن است که در دنیای امروز و با توجه به شرایط مشخص ایران که در هر گوشه اش کشورهایی با همان ملیتهای ساکن تحت ستم در ایران وجود دارند، مبلغان سیاستهای تحقیر و ستم و استبداد و عقب نگه داشتن، جامعه ایران را در راستای تجزیه سوق می دهند و بایستی که آنها را تجزیه طلب خواند. آنان هستند که با اعمال خود تمامیت ارضی ایران را بخطر می اندازند و نه آن کسانی را که خواستار ایرانی آزاد، آباد و دمکراتیک و برابر حقوق برای همه ملیتهای ساکن در آن هستند، نه آنانی را که میخواهند ایران متعلق به همه ایرانیان باشد و در آن بخشی ایرانی تر از دیگران نباشد. کسانی که با انکارو یا نادیده گرفتن ستم ملی در ایران و یا استحاله آنها در ملت حاکم، بظاهر در جبهه آزادی و دمکراسی بوده و برعلیه استبداد مبارزه می کنند، فریبکارانی بیش نیستند. آنها بازتولیدکنندگان استبداد در شکلی دیگر هستند. مبارزه برای دمکراسی و آزادی در جامعه چند ملیتی ایران با مبارزه برای رفع ستم ملی از ملیتهای تحت ستم پیوند خورده و تحقق هر کدام بدون دیگری امکان پذیر نخواهد بود.ر

آتیلا 21.06.2007
ایل گون

Thursday, June 21, 2007

لشكر كشی به تركمن صحرا


1303-1302(1925-1924)
از كتاب درخدمت پنج سلطان: نوشته تيمسار سرلشكر بازنشته
حسن ارفع


ر... برادرم مؤظف گرديد شركت نفت ايران و انگليس را از نظر كمك به شيخ خزعل مورد سؤال قرار دهد، و او متوجه شد كه موقعيتهايی پيش آمده كه تسليحات و تفنگهايی بوسيله قايقهاﻯ شركت تحويل شيخ داده شد. بعد از انجام اقدامات و عمليات اوليه در شمال و جنوب شرقی خوزستان، سردارسپه شخصاً به جبهه آمد، ودستور يك حمله عمومی را صادر نمود. قبايل عرب در مقام زورآزمايی با نيروﻯ متشكله و سازمانديده حكومت برنيامدند، و تعدادﻯ از قبايل بعضاً در بسيارﻯ جهات از حكمرانی مستبدانه شيخ خزئل ناراضی بودند، بنابراين به دهكده هاﻯ خود بازگشتند و اردوهاﻯ خود را داير كردند و تسليم حكومت شدند.ر
شيخ خزعل به استناد مداركی كه با آقاﻯ پرسی كوكس امضاء كرده، اميدوار بود كمكهايی از انگلستان دريافت دارد ولی آنها مدعی شدند كه مدارك بدون فايده است و او چاره اﻯ ندارد جز اينكه تسليم شده، تقاضاﻯ بخشش نمايد. درتاريخ 17 دسامبر 1924 ( ديماه 1302) شيخ خزعل به تهران فرستاده شد، خانه اﻯ براﻯ او اجاره كردند، آزاد بود كه در حومه تهران هركجا كه ميل دارد برود ولی اجازه خروج دورتر از 20 مايل از تهران را ندارد، اموال او در خوزستان ضبط گرديد ولی بعد از جنگ جهانی دوم به وارث او واگذارشد.ر
بعد از نابودﻯ و ازبين رفتن كليه مسائل راجع به خوزستان و برقرارﻯ كنترل كامل حكومت درسراسر اين استان، تمام تشكيلات و كاركنان شركت نفت ايران و انگليس مورد بازديد رضاخان قرار گرفت.ر
سپس به عراق عزيمت و به زيارت اماكن مقدسه نجف اشرف كه آرامگاه امام علی خليفه چهارم، پسر عمو و داماد پيامبر اكرم (ص) درآنجا واقع است و كربلا كه آرامگاه امام حسين (ع) فرزند دوم حضرت علی (ع) است مشرف گرديد. با اين اقدام كليه شايعات دشمنان كه همه جا گسترده شده بود كه او لامذهب يا بهايﻯ است مرتفع و رخت بربست.ر
ازآنجا او با پيروزﻯ درخشان مراجعت نمود، و در دهكده مهرآباد چند مايلی تهران، كه وزرا، نمايندگان مجلس، افراد برجسته، اجتماعات عديده مردم از طبقات مختلف به استقبال رفته بودند روبرو گرديد. من وابسته نظامی بريتانيا، فرانسه، روسيه و تركيه بودم و كليه آنها را به سردار معرفی نمودم، كه با تمام آنها تعارفات را معمول داشت. پس ازآن مجلس اورا به سمت فرمانده كل قواﻯ نظامی معرفی نمود و بدين سان امتياز بخصوصی را كه شاه تعلق داشت به او تفويض و اعطا نمود.ر
برخلاف آنچه بعضی ها انتظار داشتند، پس ازاينكه رضاخان به مقام نخست وزيرﻯ نايل آمد، به هيچ وجه از توجه او به ارتش كاسته نشد، ودرجزئيات وظايف نظامی دخالت داشت. دو روزبعد ازورودش به تهران، به نظرش خطوركرد، افسرانﻯ كه درخارج تحصيلات نظامی ديده اند درواحدهاﻯ نظامی بيشتر می توانند مثمر ثمر واقع شوند، دستور انتقال من را از ستاد انتقال من را از ستاد به تيپ سواره نظام صادرنمود. درآنجا به فرماندهی اسكادران سوم سنگين اسلحه تيپ سواره نظام منصوب شدم. درپايان ماه مارچ 1925 (فروردين 1303) پس از سه سال حملات مداوم تركمنهاﻯ يوموت به دهكده هاﻯ غير تركمن كه كليه دراثر تحريكات و اغتشاشات و توطئه و دسيسه هاﻯ ايرمُكرَمُ و پسرش ( كه بعداً دستگير شد و بوسيله حكومت تيرباران گرديد) يك تهاجم بوسيله كليه يوموت ها و كوكلان ها در مرزهاﻯ ناحيه تركمن شروع شد.ر
گفته میشد كه اين تهاجم به تحريك شوروﻯ صورت گرفت و تمام تسليحات آنان ازطريق مرزها تهيه میگرديد.سردار مَعَززِ، خان بجنورد دستگير و با چند نفر از همراهانش به مشهد اعزام گرديدند، ايل او طغيان نمود و به تركمنهاﻯ گوكلان ملحق گرديد. تركيب اين نيروها يك قسمت از 5 قسمت لشكر مستقر درآن ناحيه را كه شامل گردان پياده نظام و اسكادران سواربود عقب راند و بجنورد را به محاصره گرفت و اين قسمت از ساير نقاط مملكت مجزا، و خط تلگراف بوسيله شورشيان قطع گرديد.ر
در جنوب يوموت هاﻯ متخاصم با دو هزار نفر افراد نيرومند از كوهها گذشتند و دهات اطراف بسطام را غارت و چپاول نمودند. بعضی از آنان به محلی دورتر به عباس آباد واقع در جاده شاهرود سبزوار يورش بردند. درهمين هنگام جعفر بيگ تركمن با قايقهاﻯ طويل خودبه دهكده هاﻯ خليج گرگان حمله ور و آنها را غارت كردند و اغلب آنها نزديك اشرف بودند. بعضی ازاين عناصر ارتجاعی احتمالاً تحت تلقينات و تحريكات دشمنهاﻯ خارجی قرار گرفتند كه از بوجود آمدن يك حكومت مركزﻯ مقتدر ناراضی بودن، و مطمئناً آنها پشتيبان اين قبايل شورشی بودند.ر
اما همكارﻯ و همگامی آنان بتواند آنان را موفق نمايد امكانپذير نبود و علت آن فاصله قبايل مختلف درايران بود. عدم تشابه و اختلاف و منافع و نتيجتاً رقابت سران ايلات، عدم ارتباط و نبودن انضباط درقبايل كوچك و طوايف، عدم علاقه مردان قبيله در عمليات متهورانه بطرز مستقيم درمواردﻯ كه چپاول و غارت و دزدﻯ و راهزنی درآن نبود و درحقيقت وجود ضد جنبش نظامی كه كليه از فرمانده كل قوا اطاعت می كردند، اگر جلوگيرﻯ آنان مقدور نبود، وقوع اغتشاش و شورش را معوق و بعده تأخير محول می نمود.ر
رضاخان از به چنگ آوردن ودرك بيشتر موقعيتها و مسائل پيچيده سياسی از قدرتی غير معمولی برخورداربود و قصد ونيت خودرا ازهرگونه حركتی تا آخرين لحظه مكتوم می داشت. او می دانست چه می خواهد، و هرگز به خودش اجازه نمی داد كه با توجه به ملاحظات فرعی و غير اصولی يا بی ميلی يا عدم تمايل ديگران براينكه نمی خواستند منافع گسترده قدرتهاﻯ خارجی صدمه ببيند، انديشه ها و افكار خود را خنثی و عقيم گذارد. او متقاعد شده برايش باور بود كه هر پيشرفت واقعی با دخالت خارجيان درايران غير ممكن است، و تصميم گرفت هرگونه نفوذ و قدرت خارجی را درايران ريشه كن و قلع و قمع كند. او می دانست ايالات اغلب و بكرات دست افزار خارجيان از نظر فشار بر حكومت مركزﻯ بوده اند، هرگاه حكومت در مقابل پيشنهادات خارجيان بی ميلی يا مقاومت ابزار می داشت، يك مشورت و رايزنی و اندكی تشويق از طرف قدرتهاﻯ سودجو و نفع طلب كافی بود كه يك قبيله را درطريق مزاحمت و اذيت حكومت قرار دهند.ر
تا هنگام ظهور رضاخان حكومت به هيچ وجه قادر به دفع و ازبين بردن اين وضع نبود و فقط با تسليم شدن در مقابل تقاضاهاﻯ آنان اندكی از ناراحتيها می كاست، بنابراين به اين دليل و موارد ديگر او تصميم گرفت اين رويه را كه اغلب بوسييله قدرتهاﻯ خارجی اعمال می گرديد موقوف كند و از ميان بردارد. روﻯ اين اصل نه تنها قبايل را خلع سلاح نمود، بلكه با ازميان برداشتن تدريجی سيستم قبيله اﻯ و كمك به بعضی سران، آنان را تحت كنترل كامل حكومت مركزﻯ درآورد.ر
آذربايجان بطوركلی خلاصی و رهايی يافت، و ايالت از مزاحمتهاﻯ عناصر فرصت طلب كه هر چند گاه به يكی بستگی داشتند نجات پيداكرد. بعد از شكست سميتقو كه هرباربه ايران مراجعت می كرد تعدادﻯ را غارت و می كشت، امير عشاير خلخالی دستگير و به دارآويخته شد، وبه همين نحو با بهادرالسلطان افشار رفتارگرديد.ر
شهسونها بوسيله نيروها مورد حمله قرار گرفتند و پس از شكست تسليم خود را اعلام كردند. خوزستان نيز تحت كنترل نظامی دولت درآمد و حال نوبت تركمنها بود.ر
دراواسط ماه می 1925 (خرداد 1303) تيپ پياده نظام گارد ضربتی پهلوﻯ ( متشكل از شكريازﻯ معروف) تحت فرماندهی سرهنگ پولادين مأمور گرديد بطرف بجنورد حركت نمايد، و بعد از سه هفته طی طريق به آن شهر رسيدند، شورشيان را به يك قريه غربی بنام بدرانلو راندند.ر
من به درجه سرگردﻯ ارتقاء رتبه يافته، و به فرماندهی گروهان اول تيپ خودم منصوب گرديدم. در سی و يكم ماه می (خرداد) با 210 نفر افسر و سرباز به طرف بجنورد حركت نمودم. از اينكه همسر و فرزندم دريك مملكت غريبه تنهازندگی كنند متأسف بودم، ولی بايد هرچه زودتر می رفتم. دربدو حركت فريفته كوههاﻯ زيباﻯ دوردست افق نيلگون گرديدم، آفتاب سوزان، درختان سپيدار سرسبز و خرم، دركنار دهكده ها، و سپس ستارگان درخشان درجلگه وسيع بدون حد و مرز جلوه بخصوصی داشت.ر
همسرم و سرهنگ فرماندهم تا دهكده اﻯ دورافتاده به نام تُنباكوئی مرا همراهی كردند. درآنجا من شب را سپرﻯ نمودم، فردا هنگام صبحگاه ستون به طرف جنگ و ماجرا به حركت درآمد، ما بطرف آسياﻯ مركزﻯ و زردپوستان و تنگ چشمان باقيمانده ازنسل جنگجويان چنگيزخان وتيمورلنگ راهی شديم. چندين قرن اين نژاد مرزهاﻯ ايران را تهديد می كردند و به دفعات به درون مملكت يورش بردند. به گفته تاريخ نويسان ايرانی، كشتند، سوختند، ويران كردند و اين مصيبتهارا ازخود بجاﻯ گذاشتند. و ما اكنون دراين مسير بوديم كه تحول و مرحله ديگرﻯ به تاريخ باستانی ايران از نظر كشمكشهاﻯ ايران و توران كه هزاران سال پيش فردوسی شاعر شهير ايرانی در شاهنامه ازآن ياد كرده بيافرينيم. ما سه روز درسمنان اتراق كرديم، شهرﻯ در حاشيه صحرا، ازآنجا به دامغان كه نظير شهر قبلی بود به راه افتاديم، شب هنگام درآهوان ( كه به معناﻯ غزال و آهو می باشد و پناگاه اين قبيل حيوانات است) مانديم.ر
دراينجا افسانه اﻯ گوياﻯ آن است كه روزﻯ غزالی بوسيله يك شكارچی زخمی گرديد، پريشان و ناتوان در پيشگاه حضرت رضا (ع) ملجاء گرفت، امام آن را شفا بخشيد و زندگی دوباره عطا فرمود، فرمانی صادر كه نبايد درهمسايگی و مجاورت بر حيوانی آزار رسد، ازآن روز تاكنون اجتماع براين نصيحت گردن نهادند و اين فرموده را گرامی داشتند.ر
شاهرود مركز ارتباطی مهمی بود، كه از آنجا جاده تهران بطرف مشهد ادامه می يافت و دو جاده ازآن خارج می شد، يكی بسوﻯ بجنورد و شوروﻯ و ديگرﻯ وديگرﻯ بطرف گرگان ( حليه جاده مناسبی از ميان خوش ييلاق به گنبد كاوس ساخته شده) كه 5روز درشاهرود اردو زديم. پس از خروج از دامغان ما در معرض تاخت و تاز و هجوم تركمن قرار گرفتيم كه من خيلی جدﻯ رعايت احتياط می كردم.ر
ما بسطام را كه دو ماه قبل صحنه بزرگترين و شديترين يورش و حمله تركمنها بود ودراين قرن سابقه نداشت پشت سرگذارديم، وپس از عبور از ججارم و شنخاس به دهكده كوچك تاردر دامنه آلاداغ، نه چندان دور از مقصدمان كه بجنورد بود رسيديم.ر
روز بعد ما می بايست از طول كوهها كه طبق اطلاعات بدست آمده بوسيله ايل دشمن شادلو اشغال شده بگذريم، من از هر نظر خود را درآمادگی قرارداده و افرادﻯ اعزام داشتيم كه بعضی تپه ها را درمسيرﻯ كه فردا بايد ازآن طريق بگذريم اشغال وتحت نظر بگيرند، دراين موقع فرمانی از بجنورد دريافت داشتم. به من دستور داده شده بود كه به ججارم و شنخاس مراجعت وگذرگاههاﻯ كوهستانﻯ را كه از شمال غربی به دشت اسفراين منتهی میشد تحت نظر داشته باشم واز دههكده هاﻯ اين جلگه در مقابل تهاجمات تركمن حفاظت نمايم.ر
من از اينكه به جلو بشتابم ودرجنگی كه درشرف انجام درنزديكی و مجاورت من بود معاف شده بودم، بنابراين مأمورين جستجوگر را بازخواندم و به ججارم بازگشتم.ر
درحوالی شهر با مردﻯ سالخورده كه چندين سوار مسلح همراه داشت برخورد نمودم، او خان ناردين، يك ناحيه كوهستانی كه شامل دوازده دهكده بود وبين تركمن و ججارم قرار داشتند به حساب می آمد. او با صد سوار از قبيله تركی تيمورﻯ خود آمده بود، كه خود رادر عمليات مقابل تركمنها دراختيار من قراردهد.ر
ناردين ها قبلاً جزء وابستگان سردار مُعزز، ولی اكنون به حكومت پيوسته بودند.ر
ما تصميم گرفتيم كه او محافظ گذرگاه ججارم – ناردين باشد، در حالی كه من قصد داشتم به شنخاس بروم كه تمام گذرگاههاﻯ كوهستانی شرقی را كه تركمنها ازاين طريق به جلگه و جاده تهران مشهد حمله می كردند محافظت نمايم. سه نفر پاسدار اعزام داشتم كه اين گذرگاهها را تحت نظر داشته باشند. بعد ازاينكه سه روز درشنخاس بودم، گزارشی از يكی از نگهبانان دريافت كه گروهی مهاجم در حدود 200 نفر از گذرگاه گذشته، وارد دشت شده و فاصله اﻯ ازآن را طی كرده اند.ر
من با افراد بلافاصله بطرف جنوب غربی، يورتمه و چهارنعل به حركت درآمديم. ولی وقتﻯ به محل شناسايی شده نگهبانان رسيديم، ستوان متصدﻯ امر گزارش داد كه تركمنها دو دهكده را چپاول و غارت نموده سی نفر به اسارت گرفته و ازطريق گذرگاه كوهستانی فرار اختيار كرده اند.ر
در ششم جولاﻯ (تيرماه) دستوررسيد مسير خود را بطرف بجنورد از طريق شهاربورچاك ادامه دهم، از دامنه آلاداغ بالا روم و سپس به دره سبز در بشكارداش فرودآيم، ودرآنجا نزديك درياچه پر از ماهيهاﻯ فراوان كپور كه ظاهراً شكار آن منع و بايد اجازه داده شود كه به حد رشد برسند اردو برپا نمايم. روز هشتم به بجنورد رسيدم، شهرﻯ بود زيبا در دشتی سرسبز و خرم كه در جنوب آن تپه هايی به نظر می رسيد.ر
سرهنگ محمد خان پولادين فرمانده پياده تيپ پهلوﻯ در ميدانهاﻯ تقفگاه نيروها بسر می برد. بعد از دوروز تيپ به دهكده بدرانلو واقع در تپه هاﻯ غربی بجنورد حمله نمود. نيروهاﻯ كرد شادلو كه اين دهكده را همان شب اشغال كرده بودند بسختی دفاع می كردند، نهايتاً فرار كردند و بسوﻯ دره سملكان بطرف غرب متوارﻯ شدند. من مأمور تعيقيب آنان شدم، بعد از سبقت گرفتن از تيپ پهلوﻯ وبدون توقف، از بدرانلو گذشته به اولين دهكده بنام كريك واقع در سملكو حمله كردم و كردها را مجبور كرديم كه آنجا را تخليه نمايند. دهكده را به تصرف درآورديم و پس ازاين دهكده كه اشغان نام داشت كردها را تا چندين مايل دورتر تا دهكده پيار تعقيب نموديم كه اين دهكده دربالاﻯ تپه و مسلط بر دره بود.ر
بعد از چند روز سرتيپ جان محمد خان فرمانده تيپ پنجم به سملكان آمد و در دره اشغالی دو وز توقف نمود. درآنجا تصميم اتخاذ گرديد كه اين دره در اشغال تيپ پهلوﻯ و من توأماً باشد تا اينكه نيروﻯ كمكی از تهران برسد. برخلاف انتظارات من كه تمام لشكركشی چند هفته بطول انجامد، بيش از پنج ماه در دره باقی مانديم. وقت من صرف تعليم اسكادران، گردش اطراف دره، نظارت بر ناحيه و خواندن كتابهايی كه در آنها راجع به تركمنها و ايالت خراسان نوشته شده بود، می گرديد.ر
يك بار تجربه اﻯ نامطبوع فرا گرفتم. من و مصدرم حسين آقا مشغول خوردن شام بوديم كه ناگهان صداﻯ شليك تفنگ به گوش رسيد و گلوله زوزه كشان از كنار سر من ردشد. من شمع را فوراً خاموش كردم و از كنار ميز برخاسته به درون تاريكی پناه گرفتيم، اما تير دوم شليك نشد. ما هرگز نفهميديم كه علت شليك اين تير به قصد كشتن من يا عامل تيراندازﻯ چه كسی بود.ر
درآن موقع راه آهن نبود، كمتر جاده اﻯ يافت می شد كه اتومبيل بخواهد يا بتواند ازآن عبور كند. تمام نيروها مجبور بودند از خوزستان فاصله بيشاز هزار مايل را پياده طی كنند.ر

لشكر كشی به تركمن صحرا

1303-1302(1925-1924)
از كتاب درخدمت پنج سلطان: نوشته تيمسار سرلشكر بازنشته
حسن ارفع

از اولين شهر كوچك قصر شيرين كه بعد از مرز قرار گرفته گذشته وقبل از عبور از گذرگاه پاطاق كه با وزيدن باد
شديد تؤام بود، آخرين درختان خرما را نظاره نموديم. نگاهی به عقب نمايانگر دشتهاﻯ وسيع عراق بود در حالی كه ايران در جلو ما قرار داشت. با زمينهاﻯ هموار، آب و هواﻯ خرم و سبزﻯ كاريهاﻯ كرند برخورد كرديم، در آنجا درختان سپيدار، بيد، چنار وخانه هاﻯ خشتی، مغازه هاﻯ كوچك باز در گوشه و كنار خيابانها وسكوت زياد و آرامش بيش از حد مردم نمايانگر آن بود كه ما عراق عرب را ترك كرده ودر ايران هستيم.ر
ما از سه گذرگاه، سه سلسله كوه قطع شده، بمانند آنكه ديوارهايی بدست مردان ساخته شده كه دشت را از شمال تا جنوب مسدود كرده بود عبور كرديم، خوشبختانه وقتی كه هوا روشن بود به بيستون در نزديك كرمانشاه رسيديم.ر
در اينجا خط نبشته سه زبانه داريوش كه بر سطح صاف يك تخته سنگ در خارج از دسترس حك شده بود كه تصديق و گواهی بر عظمت و شكوه ايران در گذشته و نمودار درون قلوب پر اميد ايرانيان بر تجديد سعادت و بزرگی ايران در آتيه است ديده میشد. آن شب ما به همدان و شب بعد از طريق دروازه قزوين كه سه سال و نيم گذشته دستور داشتم دفاع كنم وارد تهران شديم.ر
يك رانندگی طولانی از ميان خيابانهاﻯ نيمه خالی منتهی به باغ ما گرديد كه با استقبال بهرام زرتشتی باغبان مواجه شديم. بهرام و همسرش در همان لباس زرتشتی ديده میشدند، و فتح الله پسر عموﻯ رستم كه بعنوان سرپرست قبل از رفتن به آذربايجان گمارده بودم در ارفعيه زندگی میكرد. تقريباً چهار سال منقضی شده بود و اطلاعی از وضعيت زندگی خود نداشتيم. فتح الله چادرهاﻯ گوناگون در باغ برپا و قوم و خويشان را جمع كرده بود. او كت زيباﻯ بلندﻯ به رنگ آبی با دگمه هاﻯ برنج پر درخشش بر تن، و سبيلی با موقعيت اجتماعی جديدش بر پشت لب داشت.ر
هوا بسيار گرم بود و هيلدا معصومانه تقاضاﻯ آب می كرد، اما فرهنگ او در آن زمان كه چگونه در ايران زندگی كند فوراً شروع شد، زيرا وقتی گيلاس آب آورده شد تعداد كرمهاﻯ كوچك قرمز در آن می لوليدند. هنگامی كه او وحشت و تنفر خود را در كنار بهرام ابراز داشت او با كمال آرامش اظهار داشت شايد در تانك آب ماهی به اندازه كافی موجود نبوده.ر
باغ بيش از اندازه مورد قبول هيلدا قرار گرفت، شش جريب محوطه باغ پوشيده از درختان زيبا و در درون آن استخر شناﻯ بزرگی وجود داشت، و بايد بگويم كه او در اين موقعيت با جرئتی كاملاً قابل ملاحظه برخورد كرد. فتح الله و همراهانش با قدردانی و تشكر مرخص شدند، يك زن خدمتكار و يك مصدر تحصيلكرده به منزل آورده شدند، و بعض تشكيلات برقرار گرديد و تانك آب نيز برداشته شد.ر
من ورودم را به رياست ستاد ژنرال جهانبانی گزارش دادم، كه با برخوردﻯ صميمانه و گرم روبرو شدم و چند روز بعد بعنوان افسر ارتباط بين ستاد عالی و وابستگان نظامی تهران منصوب شدم، و به همين نحو اين وظيفه را نسبت به وابستگان خارج بهعده داشتم كه ميان آنان نايب سرهنگ W.A.K ر(اكنون سرلشكر بازنشسته) فرزر وابسته نظامی بريتانيا و سروان رنه بارترند ( ژنرال بازنشسته فعلی) كه رفاقت و دوستی من با آنان تاكنون ادامه دارد ديده می شدند. بعد از اينكه آذربايجان را ترك كردم و در طی دو سال اقامت در خارج، سياست و روش خلع سلاح قبايل سركش و برقرارﻯ كنترل حكومت مركزﻯ بر آنان با موفقيتهاﻯ بی ثبات در سراسر مملكت تعقيب شده بود.ر
منظور مهم و فوق العاده رضاخان پس از آرامش آذربايجان برقرارﻯ كنترل حكومت در خوزستان و حوزه بختيارﻯ بود. در آنجا نفت كشف شده بود. نفوذ بيگانگان بالاترين ومهمترين عامل بحساب می آمد، وتيز هوشانه و محتاطانه از شمال كوهها تخطی ودست اندازﻯ میكردند.ر
او میدانست كه شركت نفت ايران و انگليس معنی ديگرﻯ جز حكومت بريتانيا كه اكثريت سهام را در اختيار دارد چيزديگرﻯ نيست، وپشتيبانی معنوﻯ خود را نسبت به شيخ خزعل در محمره و رؤساﻯ قبايل بختيارﻯ دريغ نمیدارد، و تصور و توجه بر اين دارد كه اين وضع مناسب و آسانتر از آن است كه با استقلال فكرﻯ حكومت مركزﻯ كه ممكن است بطور امكانپذير تحت نفوذ و تسلط غير دوستانه روسها قرار گيرد كنار آيد. و رضاخان میخواست كه به اين وضعيت غير عادﻯ و خارج از معمول يكباره و براﻯ هميشه خاتمه دهد.ر
سريعترين راه براﻯ رسيدن به خوزستان از طريق اصفهان بود كه جاده لونج ناميده میشد كه واقعاً راهی صعب العبور و مناسب براﻯ عبور وسايل چهار چرخه نبود، ولی با بستن پل در نقاط كم عمق رودخانه كارون اين امر امكانپذير میشد. راه سلطان آباد، خرم آباد و دزفول كه از ناحيه ساكنين ايلات وحشی لرستان میگذشت از نظر اعزام نيروﻯ لازم براﻯ آرام كردن اين قبايل مشكل به نظر میرسيد. بنابراين در سال 1923(1301) يك ستون از طريق اصفهان راهی شد. سران بختيارﻯ عواطفی غير دوستانه از خود ابراز نداشتند.ر
ولی معهذا، وقتی ستون وارد كوههاﻯ صعب العبور و ناهموار بختيارﻯ گرديد، در دره هاﻯ تنگ به كمين نشسته بودند و متجاوز از صد نفر از سربازان جان خود را از دست دادند، باقيمانده آنان ناچارازعقب نشينی به اصفهان گرديدند. رضاخان همچنان كه غير قابل لرزش بود از پشتكار و ثبات قدم بسيار بهره مند و تصميمی غير قابل تزلزل داشت وتا اجراﻯ آن كسی مطلع نمیشد.ر
سپس متقبل شد و عهده دار گرديد كه بدواً لرستان را آرامش بخشد و از اين طريق به خوزستان راه يابد. او نيروها را در جاده هرسين در حوالی كرمانشاه، همدان و بروجرد متمركز نمود، وبايك حركت و جنبش متحد المركز بعد از عبور از گذرگاههاﻯ كوهستانی، نيروهاﻯ حكومتی دشت خرم آباد را اشغال و لرهاﻯ دشمن را پراكنده و به دشت شمال خوزستان به دزفول رسيد.ر
در اوايل سال 1924 (1302) پس از اينكه سردار معزز رئيس ايل كُرد شادلو را خلع سلاح و حكومت موروثی را در بجنورد برانداخت وكنترل حكومت مركزﻯ را در آن ناحيه استوار نمود، يك ستون نظامی مركب از 300 نفر مردان قوﻯ تيپ مشهد از بجنورد بطرف خراسان حركت خود را آغاز ورهسپار بسوﻯ تركمن صحرا گرديدند. در اينجا دويست نفر افراد سواره نظام غير منظم كوكلان از نظر كمك به برقرارﻯ آرامش ياغيان يموت به آنان پيوستند، ظاهراً اين اقدام بواسطه روابط غير دوستانه كوكلان با يموت صورت گرفت.ر
سرهنگ فرمانده ستون مرتكب اشتباه شد و نيروﻯ خود را به دو قسمت تقسيم نمود، شمالی و جنوبی، شماليها به سراسر اترك و مراوه تپه شروع به پيشروﻯ نمودند، در حالی كه جنوبيها با خود او حركت را به بيست مايلی جنوب در ميان تپه هاﻯ جنگلی بالاﻯ رودخانه گرگان آغاز كردند. هر دو ستون همزمان مورد حمله يموت ها قرار گرفتند، كوكلانها در اواسط جنگ به خويشان تركمن خود پيوستند، و نزديك به يك صد سرباز كشته و همين تعداد نيز اسير گرديدند.ر
سرهنگ با باقيمانده ستون كه يك سوم بود فرار اختيار نمود كه چگونگی را گزارش كند، و اسرا در ميدان فروش برده (كريم ايشان) در معرض فروش گذارده شدند. رضا خان هيچگاه بی احتياط نبود و اين قبيل مسائل موجب تحريك و تهييج او نمیشد.ر
تصميم گرفت كه موضوع را در خوزستان فيصله بخشد، و هيچ نيرويی را بر عليه تركمنها اعزام نداشت. تمام نيروﻯ آماده با تعداد ژاندامرﻯ جمعاً چهل هزار نفر بودند، افسرﻯ را براﻯ مذاكره و گفتگو در باره خريد اسرا با دخالت و ميانجيگرﻯ رؤساﻯ كوكلانها اعزام داشت. يموت ها حاضر شدند اسرا را با دو مسلسل كه در اختيار آنان قرار گرفته بود با قيمتی مناسب بفروشند ولی تفنگها و اسبان را براﻯ خود نگاه داشتند. رضاخان در تعقيب نقشه هاﻯ خود براﻯ خوزستان در اوايل پاييز سال 1924(1302) گروههايی از ارتش را در مرز اين ايالت آماده فرمان متمركز نمود. گروه شمالی تحت فرمان ژنرال احمدﻯ در اطراف دزفول، و گروه جنوبی در ناحيه بختيارﻯ تحت فرماندهی ژنرال زاهدﻯ.ر
در شروع امر، ژنرال زاهدﻯ حمله را آغاز كرد ونيروﻯ بختيارﻯ را تحت رهبرﻯ امير مجاهد كه باشيخ خزعل اتحاد برقرار نموده بود شكست داد. امير مجاهد حكومت رضاخان را تقبيح كرده بود كه با صدور اعلاميه قبايل را تحريك نموده كه نسبت به وفادارﻯ به خاندان قاجار طغيان نمايند.ر
بعد از اينكه زاهدﻯ بهبهان را اشغال و متعاقباً چم زيدون راتصرف كرد، سايرسران بختيارﻯ روحيه خود را از دست دادند وسر تسليم وانقياد فرود آوردند.ر
ابراهيم برادرم در آن موقع در بوشهر بسر میبرد، در آنجا او نظارت و سرپرستی پياده كردن وسايل نظامی را كه در فرانسه و بريتانيا خريدارﻯ نموده بوديم وانتقال آنها از طريق بوشهر، شيراز، اصفهان به تهران بعهده داشت، كه بيشتر طول راه بسته ها میبايست بوسيله حيوانات حمل شوند.ر
اين راه مشكل و پر مشقت از آن جهت در نظر گرفته شده بود، زيرا وقتی كه تصميم اتخاذ گرديد كه
اين مصالح ( ابزار و آلات جنگی) با كشتی از طريق بصره، بغداد، خانقين، به كرمانشاه، همدان و سپس به تهران ارسال گردد، حكومت عراق كه تحت قيموميت بريتانيا بود از عبور اين جنگ افزارها خوددارﻯ ورزيد. مدعی شد كه در معاهده 1920 (1298) شرايطی قيد و به امضاء رسيده، طبق اين معاهده عبور مصالح جنگی و نقل و انتقال به درياﻯ سرخ، درياﻯ عربی و خليج فارس منوط به كنترل قدرتهاﻯ بزرگ فاتح در جنگ جهانی میباشد.ر
بريتانياﻯ كبير، فرانسه و ايتاليا به ايران يادآور شدند كه براﻯ حمل و نقل سلاحها بايد اجازه و تصويب اين سه دولت كسب گردد، و هنگامی كه ايران ادعا نمود كه وابسته به اين موافقتنامه نمیباشد، دفتر خارجی به امضاﻯ پرنس فيروز استناد نمود كه ايران قبول نموده كه طبق اين معاهده عمل نمايد. معهذا حكومت ايران بوسيله پدرم كه نماينده ايران در معاهده ملل بود به اعتبار اين امضاء و همبستگی ايران اعتراض نمود، همچنان كه مجلس نيز از تصويب معاهده خوددارﻯ نمود.ر ادامه دارد
این خاطرات درپنج بخش درنشریه گنگش در سال 2003 انتشاریافته بود.ر

Tuesday, June 12, 2007

شهروند ایران، اما برابر حقوق در تمامی عرصه‌ها!ر
نگاهی به مقاله آقای داریوش همایون ؛
ر "شهروند ایران یا شهروند قوم؟"ر
وهاب انصاری

*
بدون تردید نیرویی که حق رأی را برای حل و فصل مسائل سیاسی ملیت‌های ایرانی به رسمیت نشناسد، هیچ راه دیگری غیر از زبان زور و سرکوب برای حل مسائل ملی در ایران برایش متصور نیست. از همین زاویه زبان آقای داریوش همایون هیچ اعتمادی را در میان ملیت‌های ایرانی بوجود نخواهد آورد. زبان ایشان زبان سرکوب و پایمال کردن حقوق ملیت‌های ایرانی است. در طول صد سال اخیر، یکی از مهمترین مولفه های چالشهای سیاسی و مبارزاتی مردم کشورمان، خواسته ها و مبارزات ملیتهای ایرانی بوده است. در این دوران بدلیل موقعیت مهم ژئوپلیتیک ایران و اهمیت موقعیت استراتژیک آن برای ابرقدرتها و وجود جنگ سرد، گره خوردن منافع بخش عمده احزاب و شخصیتهای سیاسی جناح راست ایران، که حاکم بر قدرت بودند، با منافع قدرتهای رقیب اتحاد شوروی، قبل از اینکه به مسئله ملی درایران از زاویه سیاسی و بعنوان یکی از معضلات حل نشده بخش بزرگی از مردم ایران نگاه بکنند، نسبت به خواسته ها و تمایلات فرهنگی- سیاسی بخش بزرگ مردم ایران از دیدگاه ناسیونالیستی، سیاستهای یکسان سازی و مبارزه علیه خواسته ها و تمایلات ملیتهای ایرانی حرکت کرده اند. با توسل به زور قدرت نظامی – سیاسی حکومت مرکزی دست به سیاست یکسان سازی زبانی – فرهنگی زده اند. به همین خاطر هم بعد از قطع روند انقلاب مشروطیت بدست رضاخان همواره خواسته های فرهنگی – سیاسی ملیتهای ایرانی به یکی از چالشهای مرکزی، مبارزاتی بخش بزرگی از مردم ایران تبدیل شده است. متاسفانه برای عده ایی هنوز علیرغم تحولات ژرفی که در جهان و منطقه صورت گرفته است، ملیتهای ایرانی همچنان برایشان نه بعنوان شهروندان برابر حقوق ایران در تمامی عرصه های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بلکه بعنوان مهاجرانی که میتوانند اختیاری زبان مادریشان را بیاموزند، مطرح هستند. اکنون که از دوران جنگ سرد خبری نیست، برای قدرتهای جهانی در تحولات ایران و منطقه پارامترهای دیگری عمل می کنند. سوال مرکزی این است که آیا احزاب و سازمانها و شخصیتهای سیاسی ایران خواهند توانست، خود را از چنبره ایدئولوژیهای خود ساخته ناسیونال - شونیستی، خلاص بکنند و به خواسته های ملیتهای ایرانی پاسخی در خور و راه حلهای دمکراتیک و متمدنانه برای حل مسئله ملی در ایران ارایه بدهند؟ اکنون بحث چگونگی برخورد به خواسته های حل نشده ملیتهای ایرانی، به یکی از چالشهای مهم در میان جامعه سیاسی ایران تبدیل شده است. جریانهای سیاسی و شخصیتهای ایرانی با توجه به سابقه تاریخی، علایق و منافع سیاسی خود نسبت به چگونگی حل مسئله ملی در ایران، پاسخهای متفاوتی میدهند. در طیف مشروطه خواهان سلطنتی ایران، مواضع آقای داریوش همایون علیرغم اینکه ایشان در عرصه سیاست ایران میخواهد بعنوان نماینده لیبرال دمکراسی شناخته بشود، اما در رابطه با حل مسئله ملی و پاسخهای ایشان به خواسته های برحق ملیتهای ایرانی، آغشته به ناسیونال-شونیزم عظمت طلبانه ایرانی است، که در طول تاریخ معاصر ایران این ناسیونال-شونیزم با اتکا به نیروی سرکوب حکومتهای مرکزی به ضرر ملیتهای غیر فارس عمل کرده است. در طیف راست جامعه ایران تغییر و تحولات فکری در زمینه حل مسئله ملی در ایران کمتر به چشم میخورد، طیف وسیعی از آنان همچنان بر افکار ناسیونال- شونیستی پافشاری میکنند. تا آنجایی که آقای همایون سخن از "حقوق سیاسی اقوام" در ایران را بر نمی تابد.آقای داریوش همایون از مصوبات سازمان ملل و اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاقهای آن نیز تعبیر خود خواسته ای دارد. در مصوبات سازمان ملل و اعلامیه جهانی حقوق بشر از حقوق و خواسته های اقلیتهای ملی و قومی سخن به میان آمده است. ایشان در مقاله ای زیر عنوان "شهروند ایران یا شهروند قوم؟" مینویسد: ”در سوی ديگر آنچه را که در ميثاق های پيوست اعلاميه جهانی حقوق بشر، پياپی و به اصرار "حقوق سياسی افراد متعلق به اقليت های مذهبی و قومی" ناميده شده به اقوامی که هر کس می تواند تعريف خودش را از آنها داشته باشند می بخشند؛ و نه تنها به ملت يگانه ايران بلکه به حقوق شهروندی نيز که ميراث بيست و پنج شش سده تلاش بهترين های انسانيت است پايان می دهند. در هردو سو ملاحظات تنگ و اشتباه آميز تاکتيکی، "راه دوزخ (تجزيه و پاکشوئی قومی) را، (به پشتيبانی بيگانه،) با نيات (نا) خوب هموار" می کند." آقای همایون معلوم نیست با اتکا به کدامین فاکتهای تاریخی از برآوردن "حقوق افراد متعلق به اقلیت های مذهبی و قومی" به احقاق حقوق اقلیتهای مذهبی و قومی و ملی میرسند. در ایران ترکهای آذربایجانی همواره در تمامی سطوح دولتی – نظامی و سیاسی حضور داشته اند، اما هیچگاه حقوق فرهنگی – سیاسی ترکهای آذربایجانی نه تنها در ایران تامین نشده است، بلکه در طول تاریخ همواره هر برآمد جنبش فرهنگی – سیاسی ترکهای آذربایجان سرکوب شده است. راه تامین حقوق سیاسی ملیتهای ایرانی نه با دادن حقوق سیاسی به افراد آنها، بلکه با تامین حقوق سیاسی ملیتهای ایرانی به مثابه بخشی از شهروندان ایران مطرح است. در یک سده اخیر ایران نیز ملیتهای ایرانی همواره بعنوان بخشی از شهروندان ایران، در شکل احزاب، جنبشها و حرکتهای ملی در منطقه محل زندگی اشان برآمد سیاسی-فرهنگی داشته اند. کردستان و آذربایجان و ترکمن صحرا نمونه هایی قابل اتکا بعنوان فاکت تاریخی هستند. چهره ها و شخصیتهای برجسته ملی همانند قاضی محمد، پیشه وری و توماج نه بعنوان شخصیتهای قائم به ذات بلکه برآمده از حرکتهای ملی ملیتهای خود بوده اند و نه خود و نه دیگران می توانستند آنان را جدا از جنبشهای ملی اشان تعریف بکنند. آنانی هم که هر چند از ترک و کرد و ترکمن در بالاترین سطوح کشوری بوده اند، هیچگاه نه خود و نه دیگران توانستند، آنان را در پیوند با ملیتهایشان توضیح بدهند. در نتیجه جنبشهای ملیتهای ایرانی، با خواسته های ملی اشان تعریف می شود. در سده اخیر ایران نیز جنبشهای ملی، ملیتهای ایرانی در هر برآمدی حضوری قوی و پر رنگ در تحولات سیاسی کشور داشته اند. دیگر این جنبشها را نمی توان با قدرتهای خارجی و یا جدا از مردمشان توضیح داد. باید واقعیتهای این جنبشهای ملی را به مثابه بخشی از جنبش دمکراسی خواهی سراسر ایران پذیرفت. نادیده گرفتن حرکتهای ملی، ملیتهای ایرانی لطمات جبران ناپذیری را به جنبش دمکراسی خواهی ایران خواهد زد.آقای داریوش همایون مخالفت خود با نشست برلین – گردهمایی بخشی از جمهوریخواهان با مشروطه خواهان سلطنتی، را ابراز کرده و مهم ترين دستاورد دو نشست پيشين آنان، که اینک در تدارک سومین نشست خویش اند، را وارد کردن مقوله حقوق سياسی اقوام ايران در گفتمان سياسی می داند. از این قرار آقای همایون همرزمان مشروطه خواه سلطنتی خود را در عقب گردشان از مواضع گذشته خود در باره مسئله ملی، مورد انتقاد و سرزنش قرار داده است. آقای داریوش همایون در مطلبش مینویسد: "پس از چند ماهی فروکش کردن بحث ها يکبار ديگر مسئله قومی ــ در جا هائی با هدف کمرنگ کردن يکپارچگی ملی ــ بالا گرفته است." آقای داریوش همایون به خواسته های ملیتهای ایرانی در جهان امروز که تحولات بین المللی و منطقه ای و داخل کشورمان را نادیده می گیرد، همچنان با نگاه جنگ سردی و ناسیونال-شونیستی نگاه میکند. بر خلاف ادعایش که میخواهد وحدت ملی ایرانیان را حفظ بکند، به تفرقه و جدایی ها کمک می کند و آنجایی که ملیتهای ایرانی برای احقاق خواسته های خود ویژه اشان –حقوق شهروندیشان- برآمد بکنند، آنان را محکوم و اگر دستی در قدرت داشته باشد، قطعا آنان را سرکوب خواهد کرد. چرا که آقای همایون در جای دیگر مطلبش مینویسد: "ولی هر گامی در مسير بد مخاطرات خود را دارد، ... انحراف هرچه بزرگ تر، ايستادگی دربرابر آن لازم تر. از دو انحرافی که اکنون مبارزه با جمهوری اسلامی را زير سايه برده است اين کوشش دانسته و ندانسته برای تجزيه ملت ايران ــ تا نوبت سرزمين ايران هم به دست نيرو های بيگانه برسد ــ بزرگ تر است."براستی این خطر تجزیه سرزمین ایران به دست نیروهای بیگانه در کجاست؟ با اتکاه به کدامین فاکتهای مشخص سیاسی است؟ این نوع نگاه به مسئله ملی در ایران، آینده ای ندارد، اگر هم آینده ای داشته باشد همراه با خون و کشتار و سرکوب خواهد بود و بس. آقای داریوش همایون مینویسد: ”مشکل حقوق سياسی اقوام با رای گرفتن و رای نگرفتن گشوده نخواهد شد. اين امری قابل رای گيری نيست و مرزی است که از آن نمی توان گذشت." اما ایشان توضیح نمی دهند که چرا حقوق سیاسی "اقوام" با رای قابل حل نیست. در دنیایی که سمت و سوی تحولات جهان به طرف برسمیت شناختن حق رای در تمامی عرصه ها است، به چه حقی آقای داریوش همایون در امر حقوق سیاسی ملیتهای ایرانی حق رای را از آنان می گیرد. بدون تردید نیرویی که حق رای را برای حل و فصل مسایل سیاسی ملیتهای ایرانی برسمیت نشناسد، هیچ راه دیگری غیر از زبان زور و سرکوب برای حل مسایل ملی در ایران برایش متصور نیست. از همین زاویه زبان آقای داریوش همایون هیچ اعتمادی را در میان ملیتهای ایرانی بوجود نخواهد آورد. زبان ایشان زبان سرکوب و پایمال کردن حقوق ملیتهای ایرانی است. روشنفکران و فعالان سیاسی، خواهان ایرانی آزاد و دمکراتیک و غیر متمرکز و طرفدار حل دمکراتیک مسئله ملی در ایران باید از همین امروز این نوع نگاه به مسئله حقوق سیاسی ملیتهای ایرانی را به نقد بنشینند، و با آن به مبارزه نظری -سیاسی بپردازند. آقای داریوش همایون مینویسد: "خوشبختانه صدا های نيرومندی از طيف چپ به بحث ملی (بحث مربوط به ملت ايران) دربرابر "مسئله ملی" ميراث استالين پيوسته اند. چه جمهوريخواهان و چه مشروطه خواهانی که برای جلب يک دو سازمان قومی دامن از دست داده اند با چالشی روبريند که آنان را اگر به ندای منطق و مصلحت ملی تسليم نشوند از اين هم بی ربط تر خواهد کرد." و در جای دیگر مطلبش ناراحت از شکاف بین همفکران خود مینویسد:"در پاريس آنها که در جستجوی همبستگی، شکاف و جدائی در صف همفکران انداخته اند می بايد هشيار باشند که تاکتيک هائی از گونه مسکوت گذاشتن موضوعی که دو بار تصويب و تاييد شده است کسی را متقاعد نخواهد کرد." این واقعیت است که امروز یکی از چالشهای بزرگ در نبرد علیه استبداد و تمرکزگرایی و برای دمکراسی و عدم تمرکزگرایی در ایران حرکتهای ملی ملیتهای غیر فارس است. در این نبرد هم در طیف های مختلف نحله های سیاسی ایران تجزیه سیاسی-نظری صورت گرفته است. گرایش ضعیفی از چپ و جمهورخواهان در عرصه مسئله ملی به گرایش ناسیونالیستی گرویده است. از این تحولات فکری در طیفهای مختلف گریزی نیست. در طول تاریخ همواره جابجایی فکری در طیفهای مختلف وجود داشته است. اما جامعه روشنفکری و سیاسی ایرانی با دو پدیده مهم در حال تکوین روبرو است. یکی اینکه طیف هر چه بیشتری از روشنفکران، شخصیتها و احزاب سیاسی به این نتیجه می رسند که مسئله ملی – قومی یکی از مهمترین مسایل پیش رویشان برای استقرار دمکراسی در ایران است. چگونگی و ابعاد حل مسئله ملی در ایران به یکی از گفتمانهای مهم سیاسی بین روشنفکران، فعالان سیاسی داخل و خارج از کشور تبدیل شده است. دومی اینکه هیچ زمانی حرکتهای ملی ملیتهای ایرانی در اشکال مختلف، اینچنین حضوری پر رنگ و برجسته در تحولات سیاسی ایران نداشته اند. خواسته های فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و بویژه سیاسی ملیتهای غیر فارس ایرانی نه با تغییر نظر همفکران دیروز آقای همایون کم و زیاد می شود و نه ذره ایی از حقانیت خواسته های آنان کم می شود. حرکت ملی ملیتهای ایرانی آنچنان قوی و پردامنه شده است که امروز تمامی نیروهای سیاسی جدی ایرانی هر کدام به فراخور توان و درک خود از مسئله ملی در این رابطه موضعگیری می کنند. فقط آنانی همچنان در بحثهای دوران جنگ سردی مانده اند که تمامی تحولات جهانی و بویژه منطقه ما را نادیده می گیرند. فقط تصمیم گیرندگان از قبل برای ندیدن و نشنیدن حرکتها و صداهای روشنفکران و فعالان سیاسی ملیتهای ایرانی این واقعیتهای جامعه ایرانی را به حساب نمی آورند و در مواجهه با تحولات و برآمدهای حرکتهای ملیتهای ایرانی به اشکال و روشهای تاریخاً تصمیم گرفته خود متوسل می شوند.امروز در عصر جهانی شدن و ارتباطات وسیع فنی و الکترونیکی و بویژه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی که دولتهای ملی تازه ای در منطقه ما بوجود آمده اند که بخشی شان در ایران زندگی می کنند، دیگر نمیتوان به ترکمنهای ایران اثبات کرد که شما حق و حقوق سیاسی در ایران ندارید؛ و یا به ترکهای آذربایجان نمی توان گفت که شما هنوز قوم هستید و حق و حقوقی در حد فرهنگی و زبانی اختیاری دارید. همچنین به کردها و سایر ملیتهای ایرانی نیز دیگر نمیتوان چنین گفت. ما در کشوری زندگی می کنیم که تاریخا ملیتهای مختلفی در عین امتزاج فرهنگی با یکدیگر، تفاوتهای تاریخی، زبانی و فرهنگی باهمدیگر دارند. به همین خاطر هم در بعد از انقلاب مشروطیت که تشکیل دولت- ملت مدرن در ایران مطرح شده است، دولتهای مرکزی در مواجهه با ملیتهای ایرانی سیاست شونیستی و یکسان سازی را پیش برده و هر آنجایی که با جنبشهای حق طلبانه ملیتهای ایرانی مواجه شده اند، زبان زور و سرکوب را بکار برده اند. اما در طول تاریخ هیچگاه زبان زور و سرکوب برای فرونشاندن مبارزات آنان کارساز نبوده است. ملیتهای ایرانی هیچگاه از مبارزه برای حقوق سیاسی، فرهنگ و اجتماعی خود در ایران از پای ننشسته اند. بویژه بخاطر تحولات بین المللی و منطقه ای اخیر ایران اساسا با صد سال پیش و حتی با سی سال پیش متفاوت است. ما برای کشوری باید تصمیم بگیریم که در چهار گوشه آن دولتهای ملی و مستقلی تشکیل شده اند که بخشهایی از آنان در کشور ما زندگی می کنند. بطور کلی ما در کشوری زندگی می کنیم که مرزهای جغرافیای فرهنگی آن به مراتب فراتر از جغرافیای سیاسی کنونی آن است. آیا روشنفکران ما از فکر و اندیشه دوران جنگ سردی بیرون خواهند آمد تا از یوگسلاوی شدن کشورمان جلوگیری بکنند.اگر احزاب سیاسی و روشنفکران و شخصیتهای سیاسی ایران به این نتیجه نرسند که تحولات بین المللی و منطقه ایی و روند جهانی شدن، هویت های ملیتهای ایرانی را روز بروز پررنگتر کرده و از آن طریق ملیتهای غیر فارس ایرانی برای شناساندن و رسمیت بخشیدن به هویت خود برای ایرانی آزاد و دمکراتیک و برابر حقوق مبارزه می کنند، آنگاه نه با نفی و نه با نادیده گرفتن حقوق سیاسی ملیتهای ایرانی نمیتوان از واگرایی ملی ایرانیان جلوگیری کرد. عقل سلیم حکم می کند، مسئولانه و بدور از هیاهوهای دوران جنگ سردی و افکار ناسیونال-شونیستی دنبال راه چاره ایی برای حل دمکراتیک مسئله ملی در ایران باشیم.ر
خرداد 1386 برابر ژوئن 2007
گرفته شده از کار آنلاین

Sunday, June 10, 2007

رشته های پيوند کردستان با تهران از هم گسسته


کردهای ايران با 8 فرستنده تلويزيونی کُردی، با سيمای ج. اسلامی وداع گفته اند


اين نه اغراق است و نه جنگ روانی و نه تفسيری برای تبليغات: هرگز پايگاه حکومت در کردستان تا اين اندازه ضعيف نبوده است. اگر بنويسم حکومت اصلا پايگاهی امروز در کردستان ندارد دروغ ننوشته ام. اکثر مغازه ها و اماکن اسم های کردی دارند. هرچه حکومت بيشتر خواسته فقه شيعه را بيشتر به کردها تحميل کند و هر چه بيشتر با فرهنگ و زبان کردها بيشتر ستيز کرده، نتيجه اش معکوس بوده است. در بوکان در يکی از روسری فروشی ها يک روسری سه گوش منجوق دوزی می خواستم بخرم. فروشنده يواشکی از زير ميز يک روسری توری درآورد که تمام منجوق های آويز آن رنگ پرچم کردستان بود. اکثريت قريب به اتفاق مردم ماهواره درخانه دارند و حسابشان را با تلويزيون جمهوری اسلامی جدا کرده اند. کانال های اوليه همه تلويزيون ها در هر خانه ای که رفتم کانال کردی بود.ر
بانه شهری مرزی است و بازارچه های مرزی دارد. به همين علت در تموم ايام سال، بخصوص در ايام تعطيلات مردم شهرهای ديگر از سراسر کشور برای خريد به اين شهر می آيند. اجناس بازارچه های مرزی بانه و مريوان از ترکيه، عراق، دبی و چين وارد می شود.ر
با وجود درآمد نسبتا زياد مسافر و باصطلاح توريست، وضع شهرها هيچ تغييری نکرده است. کوچه ها ی بعضا خاکی و آسفالت جاده ها مثل پوست پياز ورق ورق شده است.ر
در کنار اکثر جاده های اصلی، جاده های فرعی منشعب می شود که قاچاقچی ها از آنها عبور می کنند. بيکاری موج می زند و به همين علت بر تعداد قاچاقچی ها روز به روز افزوده می شود. قاچاق از مصالح ساختمانی شروع می شود تا بنزين و گازوئيل. در اين ميان وسائل منزل و کالاهای ضروری مردم بسته به شرايط بازار عراق گاه زياد قاچاق می شود و گاه گمتر. از مسافران تابستانی و باصطلاح توريست ها نوشتم و درآمدی که وارد بانه و بوکان می شود اما تاثيری در وضع ظاهری شهرها نمی دهد. برای نمونه روزانه جمعيت زيادی از سراسر ايران به اين منطقه می آيند تا غار "سه لاهون" را ببيند که 150 سال پيش توسط يک فرانسوی بنام "ژاک دومورگان" کشف شده است. شمار نسبتا زيادی قايق اين مسافران وتوريست ها را در اين غار جابجا می کنند

جورج بوش: کوزوو بايد هر چه زودتر استقلال يابد


اظهار نظر جورج بوش در مورد طرح استقلال کوزو، در مغايرت با موضع روسيه است که با استقلال کوزو از صربستان بشدت مخالفت میکند. موضوع استقلال کوزو که مورد حمايت گسترده آمريکا و اتحاديه اروپا قرار دارد، با مخالفت شديد روسيه و صربستان رو به رو است.ر

لیبرمن: آمریکا باید برای حمله به ایران آماده باشد


جوزف لیبرمن، سناتور آمریکایی، گفته کشورش باید آمادگی انجام عملیات نظامی علیه ایران را برای جلوگیری از کشته شدن سربازان آمریکایی در عراق داشته باشد

سفر اورتگا به تهران و دردسر چپگرایان ایرانی

چنین سفرهایی در واقع تمام رشته ‌های چپگرایان ایرانی را در دفاع از سوسیالیست‌های آمریکای لاتین همزمان با نفی و طرد شدید سیاست‌های دولت آقای احمدی نژاد پنبه می‌کند

Tuesday, June 05, 2007

Eger Bu KANUNYÑ

weblogi dolandyrjylara!
احساس همدردی با دانشجوی مغضوب دانشگاه زابل
«Zabol universitetiniñ gazaba duçar bolan studenti bilen raýdaşlyk» ady bilen saýtyñyzda ýerleşdiren belligiñizi okap geñ galdym. Sebäbi:
Şol belligi ýazan özüni taryh ylymlaryñ doktory hasaplaýan adam, nädip, bir inglis içalysynyñ samramalaryna «barlag materialy- مطلب تحقیقاتی diýip bilýär? Ounuñ niresi «barlagdan geçirlen» materialmiş? Ýa-ha ony ýazan adam taryhyñ hem barlag materialyñ nämedigini bilenok, ýa-da ýokardan berilen buýruk esasynda maña ýersiz ýere hüjüm edýänleriñ hataryna goşulmaga mejbur bolupdy. Şeýle sözbaşy belläp almagyñyz bilen meni jemhuri yslamynyñ sakçylary/ pasdary ýaly edip goýupsyñyz, näme diýýeýin!
Eger meniñ tankydyma, uzak jedel ýa-da seniniñ aýtmagyña görä دیسکوسیای عریض (دوغروسی دیکوتسیای طویل بولمالی) gerek bolsa onda gel başlaýly, men şol jedele bar güýjüm bilen taýyn. Bu halkymyñ ar-namysy, munda söwdalaşyp bolmaz.

کسی که انتقاد کرده گویا زوایای خیلی از مسائل را نسنجیده است و بدرستی انتقاد نکرده است! البته نام آن انتقاد است!؟ نوعی پرخاشگری و چیزهای دیگری از آن به مشام میرسد ...ر
Eger şu atan töhmetleriñe sebäp görkezip bilmeseñ onda sen-de ýersiz ýere maña hüjüm edýänleriñ hataryna goşulýañy görkezýär, şoña görä gaýrat et-de ýokarda agzanlaryña delil getirjek bol. Seniñ ysy-koky uzakdan duýýan burnuña nähili koklar kokaýan bolsa çekinme-de, aýdyp otyr.

مقاله لقمان احتیاج به تشویق دارد...ر
diýipsiñ, gaýtalaýaryn, Lukmanyñ webloginde ýerleşdiren zadynyñ niresi makala-ýe tehgygaty-myş مقاله تحقیقاتی? Düşündirsene. Ol diñe J.Abott diýen bir inglisiñ ýatlamalary dälmi?

ما هموطنانمان را به صبر و بردباری و تحمل دعوت میکنیم که بقول شیر خواهرمون...ر

Ýok gardaş! Biz tersine ildeşlerimizi bular ýaly gödek ýalñyşlyklaryñ gaýtlanmagynyñ öñüni almaga çagyrýarys. Bu aksiýada, hereketde dymýanlara-da elbetde aýtjak sözümiz bar. Olar Hamelýon ýaly reñklerini öwüsdürýärler, göreýli soñy nirä barjak. Seniñ شیر خواهرمون diýýänleriñ bir topary, bir eýýäm ýumruklaryny düwüp, öz halkynyñ goragyna çykyp gelýärler.

هفت شهر عشق را عطار گشت ما اندر خم یک کوچه ایم
Bu örän dogry, hak söz. Hakyñ, hakykatyñ aşyklary bir eýýäm dogry ýoly tapdylar, diñe pars şounizminiñ köçelerine yklap ýören ykmandalar nirä gitjeklerini bilenoklar. Biz olara-da dogry ýoly tapmaklaryny arzuw edýäris.

این از درایت نجیب فرزاندانمان است! دانشجوی بیدار ما... ما ضمن همدردی با این دانشجو فاتحه پدرانه ایمیکنیمکه "یولونگئز آق بولسین حرماتلی اوغول! بیزدن سانگا آق پاتا! ایلینگه-گونینگه درکار بولونگئز!"ر

Bay-bay ne gözel sözler! Bir syýasy guramanyñ däl-de edil ak peşeneli işan-pirleriñ, sopylaryñ, ahun agalaryñ sözlerine meñzeýär. Student ýigit Lukman bilen derdeñi paýlaşar ýaly näme onuñ bir zady dagy ýogaldymyka?! Atalyk nesihat diýmegiñ ýerine, ölülere, aýtda okalan فاتحه نی okap beripsiñ-a ol neressä!
Eger siziñ KANUNYÑZ onuñ bu işini goldap ak ýol isleýän bolsa, ak pata berýän bolsa, her öñ ýeten näkes içalynyñ samramlaryny makullaýan bolsa, ahun-mollalar ýaly ony ýaýanlara doga-towfir okap berýän bolsa, onda dat siziñ KANUNYÑZA! Başga aýtjak zadym ýok.
Bellikler:

1.Ýazan ýazgyñda pars dili hem grammatikasy taýdan köp ýalñyşlyklar bar, beýle ýalñyşlyklar diñe parslary üstüñden güldürmekden başga zat däldigini aýdasym gelýär. Gaýrat ediñ-de söýýän diliñizi gowrajyk öwrenjek boluñ.

2.وبلاگ پربار...مربوط به دانشگاه زابل diypsiñ, ol şol universitetde okaýan Türkmen studentlere degişidir.

3. مقاله جناب آفای لقمان جمالزاده احتیاج به انتقاد ندارد diýipseñ, gaýtalaýaryn, Lukman makala ýazman, diñe bir fakty getiripdir. KANUN onuñ tankyt edilmegine gerek ýok diýýän bolsa bu siziñ düşünjäñiz, men onuñ tankyt edilmegini isledim.

4. بقول شاعر متفکر قرون وسطی (کیم؟)ر diýipsiñ, ol Ferid etdin Attar bolmaly, Attar bolsa 540h, 1161-nji ýylda ýaşap öten şahyr, bu asyr bolsa orta asyr däldir, taryçy dostum!

5. Baş sahypañyzda: پیروز باد مبارزه حق طلبانه ملت ترکمن diýipsiñiz, biz bolsa «Gury sözden palaw bolsa içinde iti tüwüsi bolmasa» diýýäris.

Akmyrat Gürgenli
5-nji iýun 2007-nji ý