Saturday, April 22, 2006

بايدهايي که هم چنان بر وجدان بشريت سنگينی می کند

محکوم کردن هايي که تنها محدود به ترور اعضا و هواداران سازمان های خودی بود.
اعدام بی شرمانه رهبران خلق ترکمن ، توماج ، مختوم، واحدی ، جرجانی و اعتراف صريح مقامات مسئول رژيم ، می توانست زنگ خطر جديي برای همه باشد که جمهوری اسلامی در تدارک قتل عام تمامی دگرانديشان و آزاديخواهان است. رژيمی که با رسالت جهالت تاريخی اش تخت و شلاق و اعدام را با چاشنی آيات قران درابعادی به وسعت ايران پهن نموده و احکام مرگ را با اسم رمز « منافق » و « مرتد» به اجرا نهاده بود. اما درک اين شرايط و شناخت اين هيولا برای بسياری از رهبران اپوزيسيون چپ و ترقی خواه آن قدر مشکل بود که حتی بسياری از آنها حاضرشدند که آگاهانه در مقابل اين جنايات با مسببين اين کشتارها مماشات کنند

اطلاعيه هايی که هيچ کس باور نمی کند

بايد توجه داشت كه جريان شكنجه از همان ابتداي تشكيل جمهوري اسلامي برقرار بوده است. اگر يادتان باشد وقتي كه اجساد رهبران تركمن ( توماج و مختوم و جرجاني و واحدي) پيدا شده بود روي آنها اثر سوختگي سيگار بود. اعترافات تلويزيوني آيت اله شريعتمداري و طرفداران كم سن و سال مجاهدين هم كه يادمان نرفته. و ميدانيم كه در آن زمان مجلس خط امامي ها (اصلاح طلبان امروز) حتي جيك هم نزد. آسيد قلي خان

سالهای۶۰ و ۶۷ را فراموش نکنیم

اما حکایت جامعه ما دردناک تر از همه جا است. دیکتاتورش را با خون هزاران از بهترین فرزندان این آب و خاک سرنگون کرد. دیکتاتوری که در چیتگر و اوین و سیاهکل چنان کرد با آهوان زیبای این سرزمین !!نوید بهاران خجسته تری را دادند. اما به یک باره این بهار زودگذر تهران تبدیل به زمستانی سیاه در گنبد و کردستان و تهران شد از هر طرف آتش گلوله و شکنجه و اعدام سر برآورد. روستا های کردستان با خاک یکسان شدند. فداییان این خلق را در زندان ها اعدام کردند. گنبد در آتش ناله می کرد. توماج در زیر پل بی سر شد. شاعر خلق سعید سلطان پور در شب عروسیش نا پدید گردید و حتی جنازه اش را هم به سر سفره عقدش نیاوردند. اوین مملو از عاشقان آزادی و برابری شد و دژخیمان شب پرست خون می آشامیدند. خرداد ۶۰ رسید و آن همه ..... و اتفاقاتی که قلم قاصر از بیان ان اتو تنها اشک و بغض راهگشای برخورد با آن

انتقادی کوتاه با تمام احترامم به بزرگان

کلام زیبا بود و خونها که ریخته شد مقدس. همدمم اشعار شاملو و جزنی است و گلسرخی و توماج و هزار شهید اندیشه و قلم.آنان که از دل مردم برآمدند ماندند و ذهنها را تسخیر کردند. اما حیف که روشنفکران ما جز چندی هیچ کدام از دل مردم برنخاستند . تنها زیبا سرودند و در خفا زمزمه که باید این ملت عقب مانده !! را بالا کشید. باید چنان کرد تا دروازه های تمدن به ما گشوده شوند و هزاران امید و آرزو؛ هدف مقدس بود اما توان جامعه ناکافی.

خاطرات ایران

پاتوق «تاتر شهر» بود و مهسا و کارهای «چخوف». مهدی بود و «گفتگوی تمدنها» و «فلسفه غرب» با «دکتر حاتم قادری». علی بود و بر و بچه ها و میتینگهای گاه و بیگاه «درب پنجاه تومانی». «شبهای جشنواره» صبح نمی شد و یادش به خیر که با کارت خبرنگاری از صبح تا شب توی سالنهای سینما و تاتر و موسیقی پرسه می زدیم. شبهای شعر«اندیشه» و «شفق». منصوربود و اکیپ «مردم شناسی» و «ترکمن صحرا» و فاتحه مخفیانه بر قبر «توماج» و «واحدی» . یاد «خوزستان گردی» و تکرار «ارزیابی شتابزده» جلال آل

چند خط کوچک برای طراحی یک چهره بزرگ

اولین کسی بود که به جنبش کردستان دل بست و با یکی از دوستان سفری به آن دیار کرد و گزارشی ترتیب داد که در اولین شمارۀ روزنامه "آزادی" چاپ شد. این حساسیت را در مورد ترکمن صحرا نیز داشت، چه جانی می کند که به دیگران تفهیم کند که بدون تربیت سیاسی فقط پرداختن به مسائل اقتصادی آنهم به صورت تقسیم اراضی مشکلی را حل نخواهد کرد. آینده ترکمن صحرا را بسیار تاریک می دید، که چنین هم شد، قتل توماج و دوستانش به شدت او را کلافه کرده بود. نخاع شوكی جبهۀ دمکراتیک بود، مدام می دوید ، می برید و می دوخت، اعتقاد غریبی داشت که بحث های انتزاعی تئوریک کار ملت را زار خواهد کرد. نجات غریقی بود که می خواست دست و بال همه را بگیرد و از خیزابه های خیالبافی ها بیرون بکشد. بحث و فحص برای او، وقت کشی

يادی از زندان کميته ، زندان آپولو و پاهای آش و لاش

کمتته مشترک به اصطلاح ضد خرابکاری، يادآور خاطرات فدائيان و مجاهدين ، حنيف ، بيژن ، محمد علی پرتوی ، فاطمه امينی ، ابوذر َورداسبی ، ماشالله سنجری ، صفر قهرمانی وحجری وشلتوکی و ساعدی و سلطان پور و دکتر شريعتی و هم سلولش توماج ، طالقانی و پاک نژاد و هزاران پاک نژاد ديگراست

ربودن و کشتن از ترکمن صحرا آغاز شد

قتل فجیع گروهی که ابتدا بنا به اعلامیه سازمان چریک های فدایی خلق، چهار تن از اعضای این سازمان به نام های محمد درخشنده توماج، عبدالحکیم مختوم، طواق واحدی و حسن جرجانی و سپس بنا به اطلاعیه «فداییان ترکمن پیرو مشی مسلحانه»، هفت تن به نام های مقتولین نام برده به اضافه محمد محمدی، قلی قلجانی و نورمحمد اونق معرفی شدند، به صورت معمای جنایی در آمده است

قلمرو گسترده جنایتهای سیاسی رژیم مافیاهای نظامی - مالی

قتل سران ترکمن صحرا ( توماج و جرجانی و واحدی و مختوم ) در سالهای 59 و 60 ، توسط محسن رفیق دوست در جنگلهای مازندران انجام شد و سبب فرار از ایران شد

مرثــــیه‌ای برای قـــارنا

گندم زاران هنوز به رنگ خون بود و آسمان خلق ترکمن همچنان گلگون.عطر کاکل خون گرفته ی توماج و یارانش بعداز آن ترور ناجوانمردانه بدست شب کیشان و تاریک اندیشان در هوای ترکمن صحرا موج میزد. شوراها خسته و نومید در حال و هوای شهیدان خلق مویه می کردند و مادران جگر سوخته ی فرزندان ترکمن صحرا فارغ نگشته از مرثیه خوانی هاشان بودند، آری ترکمن صحرا در عزا بود و ترانه ی سوگ و مرگ و شهادت می سرود و من قارنا بغض در گلو مانده از پرپرشدن لاله های هم کیشان ام ،سینه ام سوراخ سوراخ گلوله های تاریک اندیشان شب پرست گشت . ترکمن صحرا اما تنها نماند. دیار خون گرفته ی کرد ، تنها به مسلخ در افتاد. من هم شهید شدم ، همچون قلاتان همچون ایندرقاش و

یادداشتهای یک اعتصاب 2

به این ترتیب دوران زوال لیبرالیسم ایرانی از همان آغاز دوران تکوین اش شروع شده بود. سازش با ولایت آسمان تنها راه برقراری حکومتی زمینی برای این لیبرالیسم بود و این راه نیز سرابی بیش نبود. و در بر همان پاشنه می چرخید. شمشیر در دست همانانی ماند که بود و آزادگان همچنان طعمۀ چنگال مرگ. رشتۀ سرخ سلطانپور ها و توماج ها در خون گرانمایۀ پوینده ها و مختاری ها تداوم یافت. جانشان و یاد عزیزشان همواره گرامی باد

توحش رژيم اسلامی و مقاومت زنان

خمينی به جنگ شوراها و تشكلهای دموكراتيك كه در طول اعتصاب سراسری سال ۵۷ به وجود آمده بود برخاست. سركوبی خونين شوراهای تركمن صحرا و قتل رهبران خلق تركمن- توماج، مختوم، جرجانی و واحدی - در روزهای آغارين اسفند ۵۸ از فجيع ترين نمونه های عملكرد رژيم اسلامی در آغاز پبدايشش در ايران است. بعد از سقوط رژيم شاه “انجمنهای اسلامی” كه شبكه های پرونده سازی و جاسوسی عليه كاركنان مبارز در ادارات و مؤسسات بودند

جمهوری اسلامی مسئول جان ناصر زرافشان، اکبر گنجی و همه ی زندانيان سياسی ست

هيچ چيز عجيب و غريبی در ميان نيست؛ «اکبر گنجی» ی پايدار و وفادار به نجات ميهن از "شر ديکتاتور" خون آشام اسلامي، در حصار کمين و هجوم گزمه های «سعيد مرتضوی» ی قاتل در خيابانهای تهران ربوده می شود، همان گونه که «محمد مختاری» و «محمد جعفر پوينده» و «توماج و مختوم و ديگر رهبران ترکمن»، و پيشوايان ارمنی و اهل تسنن و... را روز روشن ربودند و کشتند. اما کور دلان قدرت آلوده ی پای رسيده بر گور تاريخ، نمی دانند که چشمان هوشيار و بيدار جهان روشن ضمير، و ميليون ها ايرانی ی بجان آمده، ردپای جانيان و آدمکشان امنيتی را تا بارگاه «سيد علی خامنه ای» و شرکای قدرت و ثروت او دنبال می کنند

می خواهم به وطن برگردم! حسین افصحی

چه ساده فراموش می کنیم، ترور توماج و مختوم و یارانشان را ، از یاد برده ایم کشتار سال 60 را که ملایان وقیحانه در رادیو و تلویزیون مدام لیست اعدامی ها را اعلام می کردند." 150 مفسد فی الارض و محارب با خدا، ظهر امروز در زندان اوین تیر باران شدند."1خبر در غروب یکشنبه 31 خرداد1360 اعلام شد و صبح همان روز دوباره اعلام کردند:" 80 تن دیگر از عاملان درگیری های روز 31 خرداد، شب گذشته در محوطه ی زندان اوین اعدام شدند."2

فساد گسترده در جمهوری اسلامی

از جمله اين بلواها در ميان قبايل تركمن بود كه از سوي گروههاي توده‌اي و چريكي شوروي‌گرا به «قيام خلق تركمن» معروف شد از سران اين قيام دو تن به نامهاي «محتوم» و «توماج» دستگير شدند. اندكي پس از دستگيري اين دو، روزنامه‌هاي تهران نوشتند كه آنان به هنگام انتقال از زندان گنبد به تهران قصد فرار داشتند كه به دست پاسداران كشته شدند و اجسادشان در بين راه و زير يك پل يافت شد در سال ١٣۶٣ يكي از دانشجويان دانشكده فني كه سابقا پاسدار بود، در سال آخر تحصيل در دانشگاه، و پيش از دريافت مدرك مهندسي خود، به سمت مديرعامل يك سازمان بزرگ دولتي جمهوري اسلامي به نام «سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران» منصوب شد. اين سازمان، يك كارتل صددرصد دولتي است كه دهها شركت بزرگ و كوچك (كه بسياري از آنها شركتهاي مصادره شده به دست انقلابيون اسلامي است) از جمله ايران خودرو، ايران وانت، سايپا و... از جمله شركت ساختماني گسترش (مانا) را شامل مي‌شود. شركت «مانا» از نظر حجم كار و اعتبارات و روابط نزديك با سران حكومت اسلامي، بزرگترين شركت ساختماني ايران به حساب مي‌آيد اين شخص «ابوالقاسم اشرفي اميري» ـ دانشجوي پاسدار ياد شده ـ از اهالي روستاي «اميركلا» در نزديكي شهرستان بابل است. پاسدار ديگري به نام «محسن صفايي فراهاني» به عنوان رئيس هيات مديره اين شركت و عضو هيات مديره سازمان گسترش، منصوب گرديد «اشرفي اميري» و «صفايي فراهاني» از دوستان و همپيالگي‌هاي برادران «سازگارا» و از جمله «محمد محسن سازگارا» بودند كه مسئوليت امورمالي سازمان گسترش، برعهده آنان بود. ابوالقاسم اشرفي به هنگام مديريت خود در شركت «مانا» چندين بار در حضور دهها تن از كاركنان شركت در ارتباط با وقايع «تركمن صحرا» علنا و با سربلندي كامل اعلام مي‌كرد «آنها را كشتيم (منظورش محتوم و توماج بود) و لش آنها را زير پل انداختيم.» به ديگر بيان، علنا به قتل اين دو تن، با همكاري صفايي فراهاني اقرار و افتخار مي‌كرد